کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تس
/tas/
معنی
= تپانچه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) تپانچه ، سیلی .
-
تس
لغتنامه دهخدا
تس . [ ت َ ] (اِ) طپانچه و سیلی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). طپانچه باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) : رخ اعدات از تس نکبت همچو قیر و شبه سیاه آمد. رودکی (از فرهنگ جهانگیری ).اگر تو یادگیری یککی بس وگر با دوکنی...
-
تس
لغتنامه دهخدا
تس . [ ت ُ ] (اِ) پس باشد همانا بود. (کذا).. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 200) (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بادی را گویند. که از طرف اسفل بی صدا رها شود. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ).بادی که از مقعد بیصدا برآید. (فرهنگ رشیدی ) گوز بیصدا مقابل ضراطه . (آنندراج ...
-
تس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tas = تپانچه
-
تس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tos ۱. بادی که بیصدا از مقعد خارج شود.۲. تف؛ خیو.
-
تس
واژهنامه آزاد
(تَس) پس گردن، پس گردنی
-
واژههای مشابه
-
تس تس
لغتنامه دهخدا
تس تس . [ ت ِ ت ِ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان تکه را زجر کنند تا بازگردد. (منتهی الارب ).
-
هفایس تس
لغتنامه دهخدا
هفایس تس . [ هَِ ت ُ ] (اِخ ) رب النوع آتش زیر زمین به عقیده ٔ یونانیان قدیم . (از ایران باستان پیرنیا ص 406).
-
متانس تس
لغتنامه دهخدا
متانس تس .[ م ِ ن ُ ت ُ ] (اِخ ) از کولی ها بودند، و استرابون آنان را از اهالی زاگرس [ کوههای کردستان ] میداند و میگوید که مهاجرینی بودند که از طرف دریای خزر آمده اند. (از تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1908). و رجوع به همین کتاب و کولی ها شود.
-
ارن تس
لغتنامه دهخدا
ارن تس . [ اُ رُ ت ِ ] (اِخ ) (رود و وادی ...) رجوع به ارن تاس و ایران باستان ص 2061 و 2064 و 2096 و 2110 و 2112 و 2335 و 2342 شود.
-
ارن تس
لغتنامه دهخدا
ارن تس . [ اُ رُ ت ِ ] (اِخ ) والی ارمنستان بزمان اومن . (ایران باستان ص 2013).
-
ارن تس
لغتنامه دهخدا
ارن تس . [ اُ رُ ت ِ ] (اِخ ) نام کوه الوند بیونانی که در اوستایی ائورونت باشد. (ایران باستان ص 178).
-
اری تس
لغتنامه دهخدا
اری تس . [ اُ رُ ت ِ ] (اِخ ) والی سارد از جانب کوروش . هردوت گوید (کتاب سوم ، بند 120 - 128): ((کورش اُرُی ْتِس نامی را والی سارد کرده بود. این والی خواست مرتکب جنایتی شده پولی کرات جبار جزیره ٔ سامُس را هلاک و این جزیره را جزو پارس کند. می گوئیم ((...
-
تس سگ
لغتنامه دهخدا
تس سگ . [ ت ُس ْ، س َ ] (اِ مرکب ) گیاهی است دوایی که آنرا به تازی بنفسج الکلاب خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). گیاهی است دوایی که شباهنگ نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). شباهنگ و به عربی بنفسج الکلاب . (الفاظ الادویه ). رجوع به شاه...