کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تزریقخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
shooting gallery
تزریقخانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] هر جا که در آن تزریق مواد اعتیادآور انجام شود
-
واژههای مشابه
-
تزریق
واژگان مترادف و متضاد
۱. آمپول زدن، زرق ۲. آمپولزنی ۳. تنقیه
-
injection
تزریق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] وارد کردن دارو یا مادۀ مغذی به درون بدن با استفاده از سوزن و سرنگ
-
تزریق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) وارد کردن داروهای مایع به وسیلة سرنگ در بدن .
-
تزریق
لغتنامه دهخدا
تزریق . [ ت َ ] (مص ) ریا و نفاق و دروغ و کسی را به ریا ونفاق و دروغ نسبت کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
تزریق
لغتنامه دهخدا
تزریق . [ ت َ ] (مص ) درچکانیدن . داخل کردن داروی مایع در زیر پوست بدن یا در داخل رگ بوسیله ٔ سوزن مخصوص آمپول زدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
تزریق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (پزشکی) tazriq داخل کردن داروی محلول در زیر پوست بدن یا درون رگ بهوسیلۀ سوزن توخالی؛ آمپول زدن.
-
تزریق
دیکشنری فارسی به عربی
حقن , صب , طلقة , نقل
-
safe injection site, SIS 1, supervised injection site, SIS 2, medically supervised injection centre, MSIC
تزریقخانۀ ایمن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] مکانهایی بهداشتی با هدف زیانکاهی که در آنها شرایط و وسایل تزریق ایمن مانند سرنگ و سوزن فراهم است متـ . تسهیلات تزریق ایمن safe injection facility, SIF تسهیلات مصرف مواد drug consumption facility, DCF جایگاه مصرف مواد drug consumption room...
-
خانه
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرا، منزل، مسکن، دار، بیت ۲. آپارتمان، کاشانه ۳. اتاق، وثاق، حجره ۴. چاردیواری، سرپناه ۵. اقامتگاه، ساختمانمسکونی، ماوا ۶. کلبه، سراچه ۷. آلونک، کوخ ۸. دولتسرا، قصر، کاخ ۹. لانه، آشیانه ۱۰. غار، سوراخ، کنام ۱۱. بوم ۱۲. میهن،
-
خانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ په . ] (اِ.) 1 - اتاق . 2 - سرای ، دار. ؛~ بخت رفتن کنایه از: شوهر کردن .
-
خانه
لغتنامه دهخدا
خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنون همانم و خانه همان و شهر همان مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوگ . رودکی .سبک پیرزن سوی خانه...
-
خانه
لغتنامه دهخدا
خانه . [ ن َ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 60 هزارگزی باختر مهاباد و مسیر شوسه ٔ خانه به نقده . این ده در جلگه قرار دارد و آب و هوایش سرد و سالم است . سکنه ٔ آن 51 تن که سنی مذهب و کردی زبانند. دهکده ٔ مزبور از رو...
-
خانه
لغتنامه دهخدا
خانه . [ ن ِ ] (اِخ ) قریه ای است در هفت هزارگزی غرب حکومت درجه ٔ 4 کرخ از اعمال هرات واقع در خط 62 درجه و 39دقیقه و 48 ثانیه ٔ طول شرقی و خط 34 درجه و 29 دقیقه ٔ عرض شمالی . (از قاموس جغرافیایی افعانستان ج 2).