کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تزد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تزد
لغتنامه دهخدا
تزد. [ ت َ زَ ] (اِ) ملخ سیاه . (ناظم الاطباء). صراراللیل . جَزد. (زمخشری ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
لَا تَزِدِ
فرهنگ واژگان قرآن
ميفزا-زياد نکن
-
جستوجو در متن
-
صراراللیل
لغتنامه دهخدا
صراراللیل . [ ص َرْ را رُل ْ ل َ ] (ع اِ مرکب ) به شب بانگ کننده . (دستورالاخوان ). الجدجد. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). و اسمه شبیه بصوته و هو اکبر من الجندب ، و بعض العرب یسمیه الصدی . (اقرب الموارد). || ملخ سیاه که شب بانگ کند. (منتهی الارب ). و ب...
-
جزد
لغتنامه دهخدا
جزد. [ ج َ ] (اِ) جانوری باشد شبیه به ملخ و بعضی گویند شبیه به جُعَل است که در صحراها وعلف زارها بانگ طولانی کند و عربان صرار خوانند. (برهان ). جانوری شبیه به ملخ که در سبزه زارها بانگ و آواز دراز کند. (ناظم الاطباء). همان جرز است که نگاشته [ آمد ] م...
-
ذوالقرنین
لغتنامه دهخدا
ذوالقرنین . [ ذُل ْ ق َ ن َ ] (اِخ ) ابن ابی المظفر حمدان بن ناصرالدوله ابومحمد الحسن بن عبداﷲبن حمدان التغلبی شاعر. مکنی به ابی المطاع وملقب به وجیه الدوله . ابن خلکان گوید: ذکر جدّ وی ناصرالدوله را در حرف حاء آورده و نسب وی یاد کرده ام واعادت آن ضر...