کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تزاحم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تزاحم
/tazāhom/
معنی
۱. انبوهی کردن.
۲. گرد آمدن مردم در یک جا و به هم فشار آوردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تصدیع، دردسر، مزاحمت
۲. ازدحام، شلوغی
فعل
بن گذشته: تزاحم کرد
بن حال: تزاحم کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تزاحم
واژگان مترادف و متضاد
۱. تصدیع، دردسر، مزاحمت ۲. ازدحام، شلوغی
-
تزاحم
فرهنگ فارسی معین
(تَ حُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گرد آمدن مردم در یک جا. 2 - به یکدیگر زحمت دادن .
-
تزاحم
لغتنامه دهخدا
تزاحم . [ ت َ ح ُ ] (ع مص ) انبوهی کردن . (زوزنی ) انبوهی نمودن قوم بر چیزی و گردآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انبوهی و انبوهی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تنگ گردیدن قوم . (از المنجد): و در دفع تراکم حوادث و تزاحم افواج خصوم و تلاطم امو...
-
تزاحم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tazāhom ۱. انبوهی کردن.۲. گرد آمدن مردم در یک جا و به هم فشار آوردن.
-
جستوجو در متن
-
هُل و هُل
فرهنگ گنجواژه
فشار، تزاحم.
-
دردسر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تزاحم، تصدیع، صداع، مزاحمت ۲. گرفتاری، مخمصه
-
تناغض
لغتنامه دهخدا
تناغض . [ ت َ غ ُ ] (ع مص ) تزاحم . (اقرب الموارد).
-
تصدیع
واژگان مترادف و متضاد
۱. اذیت، تزاحم، دردسر، زحمت، صداع، مزاحمت ۲. درد سر دادن، باعثزحمت شدن، مزاحم شدن، مصدع شدن
-
sting
دُمگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] پایهای بلند و لولهمانند که در تونل باد رو به جریان بالادست قرار دارد و مدل هواگَرد با حداقل تزاحم (interference) بر روی آن نصب میشود
-
ازدحام
فرهنگ فارسی معین
(اِ دِ) [ ع . ] (مص ل .) انبوه شدن ، انبوه جمعیت ، مزاحمت ، تزاحم . ج . ازدحامات .
-
تزانط
لغتنامه دهخدا
تزانط. [ ت َن ُ ] (ع مص ) انبوهی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تزاحم قوم . (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ).
-
مزاحمت
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزار، آزردن، اذیت، تزاحم، رنجه، زحمت ۲. تصدیع، دردسر، صداع ۳. پاپوش، گرفتاری ۴. زحمت دادن، دردسر دادن، مصدع بودن
-
تضاغط
لغتنامه دهخدا
تضاغط. [ ت َ غ ُ ] (ع مص ) فراهم آمدن و انبوهی کردن و فشردن همدیگر را. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). تزاحم . (اقرب الموارد).
-
متزاحم
لغتنامه دهخدا
متزاحم . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) انبوهی نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). انبوه شده و فشار داده شده بر یکدیگر. (ناظم الاطباء). || گرد آینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). گروه گرد آمده و جمع شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تزاحم شود.