کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تز
/taz/
معنی
دندانۀ کلید: ◻︎ دهقان بیده است و شتربان بیشتر / پالان بیخر است و کلیدان بیتزه (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۹).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پایاننامه، رساله
۲. جوانه
۳. مبحث، موضوع بحث
۴. نهاده، نهاد
۵. تئوری، نظریه
۶. رای، عقیده، نظر
دیکشنری
thesis
-
جستوجوی دقیق
-
تز
واژگان مترادف و متضاد
۱. پایاننامه، رساله ۲. جوانه ۳. مبحث، موضوع بحث ۴. نهاده، نهاد ۵. تئوری، نظریه ۶. رای، عقیده، نظر
-
تز
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) پرنده ای به اندازة گنجشک که آوازی خوش دارد؛ صعوه .
-
تز
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) داندانة کلید، پره کلید.
-
تز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) تاس ، کچل .
-
تز
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] (اِ.) پایان نامه ؛ رساله ای که دانشجو پس از به پایان رساندن تحصیلات در رشتة تحصیلی خود می نویسد.
-
تز
لغتنامه دهخدا
تز. [ ت َ ](اِ) مرغکی بود کوچک و لونش خشینه بود و نیک نتواندپریدن و در گلستانها بیشتر بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 170). نام مرغی بود که بیشتر در بوستانها بود ونیکو نتواند پرید و آوازک حزین داشته باشد. و در جثه و لون مانند خشینه بود. (فرهنگ جهانگیری ...
-
تز
لغتنامه دهخدا
تز. [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) مأخوذ از یونانی بمعنی پیشنهاد، تکلیف ، موضوع و مسئله ، مطلب ، مبحث ، موضوع بحث . || موضوعی که کسی برای اثبات آن کتباً یا شفاهاً بکوشد. (فرهنگ فارسی معین ). موضوعی که در ملاء عام در مدارس و مدارس عالیه طرح کنند و به ثبوت آن...
-
تز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تزه، تژه› [قدیمی] taz دندانۀ کلید: ◻︎ دهقان بیده است و شتربان بیشتر / پالان بیخر است و کلیدان بیتزه (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۹).
-
تز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) taz پرندهای کوچک و خوشآواز شبیه گنجشک؛ صعوه: ◻︎ چون لطیف آید به گاه نوبهار / بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز (رودکی: ۵۲۳).
-
تز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] taz تاس؛ کل؛ کچل.
-
تز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: thèse] tez ۱. رسالهای که دانشجویان باید در پایان دورۀ تحصیلی خود دربارۀ موضوع خاصی مرتبط به رشتۀ خود بنویسند؛ پایاننامه.۲. ایدهای که اثبات آن نیاز به تحقیق، بررسی، و آزمایش دارد؛ نظریه.۳. (فلسفه) بخش اول در تحلیل دیالکتیک که آنتیت...
-
تز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] tez = تژ
-
تز
دیکشنری فارسی به عربی
اطروحة
-
تز
واژهنامه آزاد
تِز در لری به معنای ویسکوزیتی و چسبندگی و در دوم به معنای غلظت یک ماده است مثلا در باره شیر می تواند به کار برود
-
تز
واژهنامه آزاد
این وازه در زبان آذری متداول است . به نظر می رسد تلفظ محلی واژه ی تیز فارسی باشد به معنی سریع و فوری . در زبان آذری نیز دقیقا به معنی سریع و فوری است.