کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تر و تمیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
wet wing
بالِ تر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] بالی که در آن مخزن سوخت جزئی از سازۀ بال است
-
wet corrosion
خوردگی تَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] نوعی خوردگی که در نتیجۀ تماس ماده با آب پدید میآید
-
بیش تر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص تف .) افزون تر، زیادتر.
-
آهن تر
لغتنامه دهخدا
آهن تر. [ هََ ن ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آهن جوهردار. آهن سبز.
-
تر دادن
لغتنامه دهخدا
تر دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) به قصیل بستن مواشی را. سبز دادن چارپا را.
-
تاریک تر
لغتنامه دهخدا
تاریک تر. [ ت َ ] (ص تفضیلی ) سخت تر. سیاه تر. تیره تر : سخن دارد از موی باریکترترا دل ز آهن نه تاریک تر. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 1831).بقیصر خزر بود نزدیکتروزیشان بُدش روزتاریکتر. فردوسی (ایضاً ج 6 ص 1481).چو تاریکتر شد شب اسفندیاربپوشید نو ج...
-
عناب تر
لغتنامه دهخدا
عناب تر. [ ع ُن ْ نا ب ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه ازانگشتان محبوب است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || کنایه از لب معشوق باشد.
-
الم تر
لغتنامه دهخدا
الم تر. [ اَ ل َ ت َ رَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ استفهامی ) یعنی ندانستی ؟ (از ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). آیا ندیدی ؟ آغاز سوره ٔ فیل از قرآن کریم است : اء لم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل . (قرآن 1/105).
-
پائین تر
لغتنامه دهخدا
پائین تر. [ ت َ ] (ص تفضیلی ) اسفل . پست تر. زیرتر. || دورتر.
-
چاه تر
لغتنامه دهخدا
چاه تر. [ ت َ ] (اِخ ) از متعلقات لارستان است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 132).
-
خاص تر
لغتنامه دهخدا
خاص تر. [ خاص ص ت َ ] (اِ)به لغت تنکابنی حرف بابلی است ، به خراسانی گندنا.
-
تریاکن تر
لغتنامه دهخدا
تریاکن تر. [ ت َ / ت ِرْ ک ُ ت ِ ] (اِ) کشتی سی پارویی . (ایران باستان ج 3 ص 1819).
-
خرمای تر
لغتنامه دهخدا
خرمای تر. [ خ ُ ی ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رُطَب . (یادداشت بخط مؤلف ). نوعی خرماست .
-
چشم تر
لغتنامه دهخدا
چشم تر. [ چ َ / چ ِ ت َ ] (ص مرکب ) گریان . (ناظم الاطباء).
-
چرب تر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) čarbtar ۱. پرروغنتر؛ روغندارتر.۲. [مجاز] بیشتر؛ افزونتر.