کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تر وتازه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لؤلؤ تر
لغتنامه دهخدا
لؤلؤ تر. [ ل ُءْ ل ُ ءِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مروارید رخشان و آبدار و مجازاً اشک و دندان : بشویدش عارض به لؤلؤ تربپالایدش رخ به مشکین عذار. ناصرخسرو.به گیسو در نهاده لؤلؤ زرزده بر لؤلؤ زر لؤلؤ تر. نظامی .اگر ده در صدف شد لؤلؤ تربس...
-
الم تر
لغتنامه دهخدا
الم تر. [ اَ ل َ ت َ رَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ استفهامی ) یعنی ندانستی ؟ (از ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). آیا ندیدی ؟ آغاز سوره ٔ فیل از قرآن کریم است : اء لم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل . (قرآن 1/105).
-
بادام تر
لغتنامه دهخدا
بادام تر. [ م ِ ت َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم : ز بادام تر آب گل برانگیخت گلابی بر گل بادام میریخت .نظامی (خسرو و شیرین ).
-
افضل تر
لغتنامه دهخدا
افضل تر. [ اَ ض َ ت َ ] (ص تفضیلی ) فاضل تر. بافضل تر. افزون تر در علم و حسب . (ناظم الاطباء). از صفت تفضیلی عربی + تر علامت تفضیلی در فارسی که از فصاحت بدور است .
-
باس تر
لغتنامه دهخدا
باس تر. [ت ِ ] (اِخ ) نام شهر و بندری مهم از آنتیل فرانسه و حاکم نشین ناحیه ٔ گودلوپ و در حدود ده هزار و پانصد تن جمعیت دارد. || همچنین نام بندری از بنادر آنتیل انگلستان که قریب 8500 تن جمعیت دارد.
-
پاک تر
لغتنامه دهخدا
پاک تر. [ ت َ ] (ص تفضیلی ) اطهر. منزه تر، نظیف تر. پاکیزه تر. ازکی . اقدس . صافی تر: گردانید او را بپاکی فاضلتر قریش از روی حسب ... و پاکتر قریش از روی فرع . (تاریخ بیهقی ).
-
پائین تر
لغتنامه دهخدا
پائین تر. [ ت َ ] (ص تفضیلی ) اسفل . پست تر. زیرتر. || دورتر.
-
پس تر
لغتنامه دهخدا
پس تر. [ پ َ ت َ ] (ص تفضیلی ) دیرتر. عقب تر. از عقب . از دنبال . اختباء؛ تعمیه کردن بر کسی چیزی پس تر؛ پرسیدن او را از آن . (منتهی الارب ) : سپه رانی و ما ز پس تر شویم بگوئیم و زین در سخن بشنویم . فردوسی .|| ادنی .
-
بشرح تر
لغتنامه دهخدا
بشرح تر. [ ب ِش َ ت َ ] (ص تفضیلی ، ق مرکب ) مشروح تر. مفصل تر : سالار بشرح تر گفت ، امیر در خشم شد و گفت بس عجب باشد که بدین آسانی مردم توان کشت . (تاریخ بیهقی ).
-
چاه تر
لغتنامه دهخدا
چاه تر. [ ت َ ] (اِخ ) از متعلقات لارستان است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 132).
-
خاص تر
لغتنامه دهخدا
خاص تر. [ خاص ص ت َ ] (اِ)به لغت تنکابنی حرف بابلی است ، به خراسانی گندنا.
-
خاصه تر
لغتنامه دهخدا
خاصه تر. [ خاص ْ ص َ ت َ ] (ص تفضیلی ) مخصوص تر. خیلی خصوصی . اخص : و در شغلهای خاصه تر این پادشاه شروع کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 150).خاصه تر این گروه کز دل پاک شیعت مرتضای کرارند.ناصرخسرو.
-
چه تر
لغتنامه دهخدا
چه تر. [ چ َ ت َ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف قشقائی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 82). یکی از طوایف ایل قشقائی ایران و مرکب از 60 خانوار است که در مرودشت مسکن دارند. (یادداشت مؤلف ).
-
تریاکن تر
لغتنامه دهخدا
تریاکن تر. [ ت َ / ت ِرْ ک ُ ت ِ ] (اِ) کشتی سی پارویی . (ایران باستان ج 3 ص 1819).
-
خلق تر
لغتنامه دهخدا
خلق تر. [ خ َ ل َ ت َ ] (ص تفضیلی ) کهنه تر. ژنده تر : و کار عالم هر سال بی رونقتر می گشت و لباس معاش خلق هر ماه خلق تر می شد. (جهانگشای جوینی ).