کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تری داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بلو تری
واژهنامه آزاد
گیاه پیچکی که خیس است.پیچک نمناک.
-
medium-chain triglyceride
تریگلیسیرید متوسطزنجیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] تریگلیسیریدی که اسیدهای چرب آن دنبالهای کربنی به طول هشت تا ده کربن داشته باشند
-
ژیرده تری یوزن
لغتنامه دهخدا
ژیرده تری یوزن . [ رُ دِ تْری / ت ِ ی ُ زُ ] (اِخ ) رجوع به ژیرده دروسی شود.
-
سان تری تس
لغتنامه دهخدا
سان تری تس . [ ت ِ ] (اِخ ) نام رودی است که بعضی آن را با رودخابور تطبیق کرده اند. ولی باید دانست که این خابور غیر از این خابوری است که داخل فرات میشود. رجوع به خابور و رجوع به ایران باستان صص 1072 - 1073 شود.
-
تری تان تخم
لغتنامه دهخدا
تری تان تخم . [ ت ْ ت َ ] (اِخ ) پسر اردوان و یکی از فرماندهان بزرگ خشایارشا است که مخالف جنگ با یونان بود. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 738، 751 و 767 شود.
-
تری و اندروم
لغتنامه دهخدا
تری و اندروم . [ ] (اِخ ) حاکم نشین تروانکر - کوشن (یکی از نواحی جنوبی هند) است . و رجوع به تروانکر - کوشن در همین لغت نامه شود.
-
خشکی و تری
لغتنامه دهخدا
خشکی و تری . [ خ ُ ی ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بر و بحر : بخشکی و تری و دریا و دشت بسی راه و بیراه را درنوشت .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
دوست داشته
لغتنامه دهخدا
دوست داشته . [ ت َ / ت ِ ](ن مف مرکب ) معشوق . (منتهی الارب ). محبوب . (دهار). دلپذیر و مطبوع . (یادداشت مؤلف )[ : از غذاها وداروها ] آنچه گرمیش و تری معتدل است ... و سودمندو دوست داشته . (التفهیم ). رجوع به دوست داشتن شود.
-
درنگ نمودن
لغتنامه دهخدا
درنگ نمودن . [ دِ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) درنگ کردن . تأخیر نمودن . کندی کردن . تری . تعریش . تفخذ. تهنید. مُعارّة. (منتهی الارب ): تعجس ؛ درنگ نمودن و بازایستادن . تقطی ؛ درنگ و تأخیر نمودن . مداومة؛ همیشه داشتن چیزی را و درنگ نمودن در ...
-
کلوخ
لغتنامه دهخدا
کلوخ . [ ک ُ ] (اِ) گل خشک شده . (از برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مدر. مدرة. (منتهی الارب ). پاره ای گل خشک شده به صورت سنگ . پاره های گل خشک شده به درشتی مشتی و بزرگتر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آستین بگرفتمش گفتم به...
-
زحک
لغتنامه دهخدا
زحک . [ زَ ] (ع مص ) مانده شدن . اعیاء: زاحک ، خسته . زاحکة، مؤنث آن . مصدر دیگر آن زحوک است . (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). || مانده شدن شتر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). جوهری گوید زحک بمعنی ماندگی شتر است و بدین معنی در شعر ...
-
عطش
لغتنامه دهخدا
عطش . [ ع َ طَ ] (ع اِمص ) تشنگی . (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ضد سیرابی ، و یا آن دردی است که از عدم آشامیدن در گلو پدید آید. (از اقرب الموارد). احتیاج مفرط طبیعت به سردی و تری . (یادداشت مرحوم دهخدا). وِرد. (از المنجد) : از تبش...
-
عورت
لغتنامه دهخدا
عورت . [ ع َ رَ ] (ع اِ) عورة. امری که شخص از آن شرم دارد. (فرهنگ فارسی معین ). کار زشت : تو عورت جهل را نمی بینی آنگاه شود به چشم تو پیدا. ناصرخسرو.گفت تو دانی که این مردم را بر تو حق است ... اگر عورتی آید از ایشان تو اولی تری که بپوشی ... گفت کدام ...
-
صبارا
لغتنامه دهخدا
صبارا. [ ص ُ ] (ع اِ) جنون سوداوی و در منتهی الارب آن را صُبارَه ضبط کرده است . مؤلف ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: صبارا دیوانگی و آشفتگی به افراط راگویند که با سرسام نیز باشد که از صفرای محض تولد کند. (علامت ) صبارا؛ از هفت چیزباید جست : 1 - از خواب و ا...
-
اعتدال
لغتنامه دهخدا
اعتدال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) میانه حال شدن در کمیت . (ناظم الاطباء). میانه حال شدن در کمیت و کیفیت . (منتهی الارب ). میانه حال شدن در گرمی و سردی و خشکی و تری یا در طول و عرض . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). میانه حال گردیدن در کمیت و کیفیت . (از اقرب الم...