کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تریشه تریشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تریشه تریشه
لهجه و گویش تهرانی
پاره پاره پاره
-
واژههای مشابه
-
تِریشه / تیریشه بستن
لهجه و گویش تهرانی
دخیل بستن به امامزاده و مکان یا درخت مقدس
-
جستوجو در متن
-
ریش و ریش
فرهنگ گنجواژه
بریده و بریده، تریشه تریشه، زخم.
-
چشم آویز
لغتنامه دهخدا
چشم آویز. [ چ َ/ چ ِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) چیزی باشد سیاه و شبکه دار که از موی دم اسب بافند و زنان آنرا مانند نقاب از پیش چشم آویزند. چیزی باشد که از موی مشبک بافند وزنان آن را پیش چشم خود آویزند تا مردم ایشان را نبینند و ایشان همه چیز را ببینند و...
-
trishna
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تریشه
-
trisha
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تریشه
-
تِریج
لهجه و گویش تهرانی
مثلث/تریشه
-
ازجة
لغتنامه دهخدا
ازجة. [ اَ زِج ْ ج َ ] (ع اِ) تریشه ها. (ابن البیطار).
-
تریش
لغتنامه دهخدا
تریش . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) پاره ٔ بلند کم عرض که از پارچه یا پوست یا امثال آنها جدا کنند. (فرهنگ نظام ). قطعه ای از پارچه و یا پوست و جز آن که بلند و باریک باشد. (ناظم الاطباء). تریشه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). و رجوع به تریشه شود.
-
نازکه
لغتنامه دهخدا
نازکه . [ زُ ک َ / ک ِ ] (اِ) باریکه . تیریز. تریشه . قطعه ٔ باریک از هر چیز: یک نازکه از چیزی ؛ باریکه ای از آن .
-
وذارة
لغتنامه دهخدا
وذارة. [ وُ رَ] (ع اِ) تراشه ٔ درزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه را که درزی در برش جامه دور می اندازد و تریشه های درزی . (ناظم الاطباء). قواره ٔ خیاط. (اقرب الموارد).
-
کرچ
لغتنامه دهخدا
کرچ . [ ک ُ / ک َ رَ ] (اِ) تراشه ٔ خربزه و هندوانه و غیر آن . (برهان ) (از ناظم الاطباء). || تریشه . قطعه . پاره . (ناظم الاطباء). رجوع به کِرج شود.
-
تیرشه
واژهنامه آزاد
مخفف یا حالت محاوره ایِ کلمه ی تریشه [teriše] به معنای هر چیز خرده ریزه، مثل ریزۀ کاغذ، ریزۀ چوب، پارچه و مانند آن؛ می باشد. که عموما به پارچه اطلاق می شود. بیژن سمندر می گوید: شیرازو میگن نازه واسِی، آفتاب جنگش قلباروُ گِرِن میزنه به هم تیرشه ی تِن...