کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تریة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تریة
لغتنامه دهخدا
تریة. [ ت َ ری ی َ ] (ع اِ) از: «وری ») آنچه حائض وقت اغتسال بیند اززردی اندک و خفی . (منتهی الارب ). آنچه حائض ببیند بهنگام غسل کردن و آن چیزی است خفی و اندک و کمتر از زردی و تیرگی و اصل آن وریة است . (از محیط المحیط).
-
واژههای مشابه
-
تریه
لغتنامه دهخدا
تریه . [ ت َ رَی ْ ی ُه ْ ] (ع مص )شد و آمد کردن میغ و کوراب . (تاج المصادر بیهقی ). درخشیدن و ناپدید شدن سراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نمایان و ناپدید شدن سراب . (از اقرب الموارد).
-
تریه
لغتنامه دهخدا
تریه . [ ت ُ ی ِ ] (اِخ ) از نویسندگان خوش طبع و شیرین بیان فرانسوی است . وی بسال 1823 م . متولد شد و در سال 1907 م . درگذشت . او راست رایمند. و سوواژئون وی به عضویت آکادمی فرانسه نایل آمد.
-
واژههای همآوا
-
تریت
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تِ) (اِ.) = ترید: ریز کردن نان در دوغ ، شیر، آب گوشت و مانند آن .
-
طریة
لغتنامه دهخدا
طریة. [ طَ ری ی َ ] (اِخ ) دهی است به یمن . (منتهی الارب ).
-
طریة
لغتنامه دهخدا
طریة. [ طُرْ ی َ ] (ع اِ) صورتی دیگر از طرنة (بساطالغول ) که در بعضی نسخ از مفردات ابن البیطار آمده است .
-
طریة
لغتنامه دهخدا
طریة. [طَ ری ی َ ] (ع ص ) تأنیث طَری ّ، بمعنی تر و تازه .
-
تریت
لغتنامه دهخدا
تریت . [ ت َ / ت ُ ] (اِ) ریزه کردن نان باشد در میان دوغ و شیرو شربت و آبگوشت و مانند آن . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). نان ریزه شده در میان آبگوشت و شیر و دوغ و کشک و مانند آن جهت تناول کردن . (ناظم الاطباء). تریدو آن را اشکنه نیز گویند. (از فرهنگ...
-
تریت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ترید› terit نانی که در آبگوشت، اشکنه، شیر، دوغ، و مانند آن خرد کرده باشند.
-
جستوجو در متن
-
پدری
لغتنامه دهخدا
پدری . [ پ ِ دَ ] (حامص ) از پهلوی ابی تریه . اُبوّت . حالت و چگونگی پدر. || (ص نسبی ) منسوب به پدر. اَبی . اَبوی : برادرِ پدری ؛ برادر اَبی .
-
صادق
لغتنامه دهخدا
صادق . [ دِ ] (اِخ ) (امام ...) جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی (ع ). ابن خلکان گوید: وی بر مذهب امامیه یکی از ائمه ٔ اثناعشر است . از سادات اهل بیت بود و بخاطر صدق گفتار به صادق ملقب گشت . فضل او مشهورتر از آن است که گفته آید و او را گفتاری است در ...