کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تریاق لان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تریاق هروی
لغتنامه دهخدا
تریاق هروی . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ هََ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نباتی است در نواحی هری و برگ او به برگ سوسن مشابهت دارد و گل او چون گل سوسن است و بوی او به ابرسا ماند. خاصیت وی آن است که زهر افعی دفع کند... (ازترجمه ٔ صیدنه ). و رجوع به تریاق شود.
-
تریاق الافاعی
لغتنامه دهخدا
تریاق الافاعی . [ ت َ / ت ِرْ ق ُل ْ اَ ](ع اِ مرکب ) تریاق الافاعی لمثرود یطوس تریاق اکبر. تریاق فاروق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تریاق فاروق و تریاق شود.
-
تریاق الثمانیه
لغتنامه دهخدا
تریاق الثمانیه . [ ت َ / ت ِرْ قُث ْ ث َ ی ی َ ](ع اِ مرکب ) تریاق ثمانیه رجوع به همین کلمه شود.
-
تریاق الجبل
لغتنامه دهخدا
تریاق الجبل . [ ت َ / ت ِرْ قُل ْ ج َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) تریاق جبلی . مخلصه . نوش گیاه . کتان بری . محاجم .ابوقالس . ابوقادوس ... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تریاق الحیه
لغتنامه دهخدا
تریاق الحیه . [ ت َ / ت ِرْ قُل ْ ح َ ی ْ ی ِ ] (ع اِ مرکب ) در کنج چشم گاو کوهی و در بز کوهی نیز باشد. و از آن گاو کوهی نیکو بود و به شیرازی آنرا ارس بران خوانند. (اختیارات بدیعی ).
-
تریاق الطین
لغتنامه دهخدا
تریاق الطین . [ ت َ / ت ِرْ قُطْ ط ] (ع اِ مرکب ) بگیرند گِل ِ مختوم و حب الفار راستا راست بکوبند و به روغن گاو بمالند و چرب کنند و به انگبین بسرشند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
تریاق المجانین
لغتنامه دهخدا
تریاق المجانین . [ ت َ / ت ِرْ قُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) از گوشت خارپشت است و بیماران صرع و مالیخولیا را سود دهد. (از بحر الجواهر).
-
تریاق زار
لغتنامه دهخدا
تریاق زار. [ ت َ / ت ِرْ ] (اِ مرکب ) محل تریاق . آنجا که پادزهر بسیار باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : کوه اگر پر مار شد باکی مدارکو بود در اندرون تریاق زار.مولوی .
-
جستوجو در متن
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (فعل امر) امر از لاندن به معنی جنبانیدن و افشانیدن یعنی بجنبان و بیفشان . (برهان ) (جهانگیری ). رجوع به لاندن شود. || (اِ) مغاک و گودال . (برهان ). گو و مغاک . (آنندراج ). مغاک . اسدی در لغت نامه ذیل کلمه ٔمغاک گوید: گو باشد در زمین و لان نیز گ...
-
اسم مکان
لغتنامه دهخدا
اسم مکان . [ اِ م ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مکان ، اسمی است که دال بر مکان و محل باشد. در فارسی برای ساختن اسم مکان یکی از ادات ذیل را افزایند:1- گاه : کمینگاه ، رزمگاه ، بزمگاه ، جایگاه ، پایگاه : داغگاه شهریار اکنون چنان خرم شودکاندرو از...
-
حاشا
لغتنامه دهخدا
حاشا. (ع اِ) گیاهی طبی . حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب گوید: برگش کوچک است و گلش بسرخی زند. صاحب اختیارات بدیعی آرد: مأمون گویند و ثومس نیز خوانند و سعتر الحمار گویند و روفس گوید پودنه ٔ کوهی است و گویند ورق خرد بیابانی است و گویند برگ سپندان دشتی است...
-
غار
لغتنامه دهخدا
غار. (ع اِ) درخت غار. شجرالغار.رند. مابهشتان . دانیمو. برگ بو. سقلیموس . ذافنی . لوره . باهشتان . لادرس . سنگ . امیر اوفوسدونس . دهمست . نباتی خوشبوی . (منتهی الارب ) (بحرالفضائل ). || درختی است بزرگ روغن دار و منه دهن الغار. (منتهی الارب ). درختی اس...
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل َ ب َ ] (ع اِ) شیر و آن اسم جنس است . ج ، البان . (منتهی الارب ). و هو مرکبة من مائیة و جبنیة و دسومة : چگونه جدری جدری کجا ز پستانش هنوز هیچ لبی بوی ناگرفته لبن . منجیک .جهان دختر خواجگی را همی بدو داد چون باز کرد از لبن . فرخی .وان گل سوس...