کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تریاق زار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تریاق لان
لغتنامه دهخدا
تریاق لان . [ ت َ / ت ِرْ ] (اِ مرکب ) محل تریاق . مکان پادزهر. (فرهنگ فارسی معین ) : سروری زهر است جز آن روح راکه بود تریاق لانی ز ابتدا. مولوی .و رجوع به فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ج 3 صص 110 - 113 و لان و ماده ٔ بعد شود.
-
تریاق لانی
لغتنامه دهخدا
تریاق لانی . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پادزهر لان و لان نام کوهی است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از بهار عجم ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
تریاق هروی
لغتنامه دهخدا
تریاق هروی . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ هََ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نباتی است در نواحی هری و برگ او به برگ سوسن مشابهت دارد و گل او چون گل سوسن است و بوی او به ابرسا ماند. خاصیت وی آن است که زهر افعی دفع کند... (ازترجمه ٔ صیدنه ). و رجوع به تریاق شود.
-
تریاق الافاعی
لغتنامه دهخدا
تریاق الافاعی . [ ت َ / ت ِرْ ق ُل ْ اَ ](ع اِ مرکب ) تریاق الافاعی لمثرود یطوس تریاق اکبر. تریاق فاروق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تریاق فاروق و تریاق شود.
-
تریاق الثمانیه
لغتنامه دهخدا
تریاق الثمانیه . [ ت َ / ت ِرْ قُث ْ ث َ ی ی َ ](ع اِ مرکب ) تریاق ثمانیه رجوع به همین کلمه شود.
-
تریاق الجبل
لغتنامه دهخدا
تریاق الجبل . [ ت َ / ت ِرْ قُل ْ ج َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) تریاق جبلی . مخلصه . نوش گیاه . کتان بری . محاجم .ابوقالس . ابوقادوس ... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تریاق الحیه
لغتنامه دهخدا
تریاق الحیه . [ ت َ / ت ِرْ قُل ْ ح َ ی ْ ی ِ ] (ع اِ مرکب ) در کنج چشم گاو کوهی و در بز کوهی نیز باشد. و از آن گاو کوهی نیکو بود و به شیرازی آنرا ارس بران خوانند. (اختیارات بدیعی ).
-
تریاق الطین
لغتنامه دهخدا
تریاق الطین . [ ت َ / ت ِرْ قُطْ ط ] (ع اِ مرکب ) بگیرند گِل ِ مختوم و حب الفار راستا راست بکوبند و به روغن گاو بمالند و چرب کنند و به انگبین بسرشند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
تریاق المجانین
لغتنامه دهخدا
تریاق المجانین . [ ت َ / ت ِرْ قُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) از گوشت خارپشت است و بیماران صرع و مالیخولیا را سود دهد. (از بحر الجواهر).
-
جستوجو در متن
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (فعل امر) امر از لاندن به معنی جنبانیدن و افشانیدن یعنی بجنبان و بیفشان . (برهان ) (جهانگیری ). رجوع به لاندن شود. || (اِ) مغاک و گودال . (برهان ). گو و مغاک . (آنندراج ). مغاک . اسدی در لغت نامه ذیل کلمه ٔمغاک گوید: گو باشد در زمین و لان نیز گ...
-
اسم مکان
لغتنامه دهخدا
اسم مکان . [ اِ م ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مکان ، اسمی است که دال بر مکان و محل باشد. در فارسی برای ساختن اسم مکان یکی از ادات ذیل را افزایند:1- گاه : کمینگاه ، رزمگاه ، بزمگاه ، جایگاه ، پایگاه : داغگاه شهریار اکنون چنان خرم شودکاندرو از...
-
تذرو
لغتنامه دهخدا
تذرو. [ ت َ ذَرْوْ ] (اِ) مرغی سخت رنگین است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 420)(حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). مرغی است رنگین و نیکو. (صحاح الفرس ). نام مرغ دشتی باشد. (فرهنگ جهانگیری ). تذرج است که مرغ صحرایی شبیه به خروس باشد. (برهان ). مرغ معروف خوشرفت...
-
صحرا
لغتنامه دهخدا
صحرا. [ ص َ ] (از ع ، اِ) صحراء. دشت . ج ، صحراوات ، صحاری . (مهذب الاسماء). دشت هموار. گشادگی فراخ بی گیاه . بیابان . بر. هامون . زمین هموار و فراخ . اراجیح . بجدة. بریة. تیر. جبار. جَبّان . جبانة. جَرَد. مَلا. (منتهی الارب ) : بر که و بالا چو جه هم...
-
لاله
لغتنامه دهخدا
لاله .[ ل َ / ل ِ ] (اِ) معمولا گلهای پیازداری را گویند که نام علمی آنها تولیپا و از خانواده ٔ لیلیاسه و آن از دسته ٔ سوسن ها و از تیره ٔ سوسنی هاست و کاسه و جام آن تشکیل جامی قشنگ و کامل میدهد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 281). انواع لاله های وحشی در ایرا...