کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تری
مترادف و متضاد
۱. تازگی، رطوبت، طراوت ≠ خشکی، پژمردگی، پلاسیدگی
۲. طراوت، شادابی
دیکشنری
moistness, moisture, wetness
-
جستوجوی دقیق
-
تری
واژگان مترادف و متضاد
۱. تازگی، رطوبت، طراوت ≠ خشکی، پژمردگی، پلاسیدگی ۲. طراوت، شادابی
-
تری
لغتنامه دهخدا
تری . (اِخ ) مرکز بخشی است در ولایت تارب واقع در پیرنه ٔ علیای فرانسه و بر کنار رود بائیز که 1130 تن سکنه دارد و رجوع به تارب شود.
-
تری
لغتنامه دهخدا
تری . [ ت َ ] (اِ) با یاء مجهول دیوار بسیار بلند و سدی که در پیش چیزی بکشند. (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). بندروغ . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترا شود.
-
تری
لغتنامه دهخدا
تری . [ ت َ / ت َرْ ری ] (حامص )رطوبت را گویند. (برهان ) (انجمن آرا). رطوبت و بلت .(ناظم الاطباء). مقابل خشکی . (آنندراج ) : نخستین که آتش ز جنبش دمیدز گرمیش پس خشکی آمد پدیدوز آن پس ز آرام سردی نمودز سردی همان باز تری فزود. فردوسی .این را که همی بین...
-
تری
لغتنامه دهخدا
تری . [ ت َ رْی ْ ] (ع مص ) درنگ نمودن . (منتهی الارب ). درنگی نمودن و سستی کردن .(ناظم الاطباء): تری فی الامر؛ تراخی فیه . (المنجد).
-
تری
لغتنامه دهخدا
تری . [ ت ُرْ را ] (ع ص ، اِ) دست بریده . (منتهی الارب ). دست بریده شده . (ناظم الاطباء). التری من الایدی ؛ المقطوعة. (المنجد).
-
تری
دیکشنری فارسی به عربی
رطوبة , رطب
-
واژههای مشابه
-
time of wetness
مدت تری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] مدت زمان تأثیر رطوبت نسبی جوّ بر فلز که موجب تغییرات آهنگ خوردگی آن میشود
-
پلین تری
لغتنامه دهخدا
پلین تری . [ پْلی / پ ِ ت ِ ] (اِخ ) یکی از اعیاد آطن (اثینه ) بود که به افتخار می نروا اقامه میشد و آن روز مجسمه ٔ ربةالنوع مزبور را شستشو میدادند. روز عید پلین تری در نظر یونانیان شوم بود و بدین واسطه عموم معابد را در آن روز تعطیل میکردند. (حواشی ت...
-
تری بونوس
لغتنامه دهخدا
تری بونوس . [ت ْ ] (اِخ ) بنقل پروکپوس طبیبی معروف که طبابت دربار روم میکرد. پس از شکست رومیان از انوشیروان ، پادشاه ایران ، برای متارکه ٔ موقت پانصد سنتناری و طبیب مذکور را مطالبه کرد. رومیان آن مبلغ و طبیب را بخدمت نوشیروان گسیل داشتند. (یادداشت بخ...
-
تری بونین
لغتنامه دهخدا
تری بونین . [ ت ْ ب ُن ِ ی َ ] (اِخ ) مستشار حقوقی روم در قرن ششم میلادی بود که بدست ژوستینین اول بریاست دیوان ایالتی روم رسید و در تدوین مجموعه ٔ تصمیمات معروفترین علمای حقوق روم و همچنین تدوین اصول حقوق ، بر هیئت مأمور این کار سمت ریاست را داشت .
-
تری پارادیزیوم
لغتنامه دهخدا
تری پارادیزیوم . [ ت ْ ] (اِخ ) سرزمینی است واقع در سوریه ٔ علیا. پس از آنکه نیابت سلطنت به آن تی پاتر خواهرزاده ٔ اسکندر متوفی رسید وی وارد این سرزمین شد و او ری دیس را که بر ضد او مشغول دسایس بود گرفته توقیف کرد. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 1992 - 1...
-
تری تخم
لغتنامه دهخدا
تری تخم . [ ت ْ ت َ ] (اِخ ) پسرویدرن و برادر استاتیرا (زن اردشیر پسر داریوش دوم ). که آمس تریس دختر داریوش را بزنی گرفت و چون پدرش درگذشت به جای او والی شد و عاشق خواهرخود رُکسانَه گردید و در صدد قتل آمس تریس برآمد ولی توطئه ٔ او کشف شد و داریوش یکی...
-
تری تنه
لغتنامه دهخدا
تری تنه . [ ت ْ ت َ ن َ ] (اِخ ) در افسانه ٔ نزاع با مار سه سر که در اوستا بصورت «ثره اته اونه » یعنی فریدون آمده است . و رجوع به مزدیسنا ص 36 و تریتا و فریدون شود.