کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترک ورقهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تَرَکَ
فرهنگ واژگان قرآن
ترک کرد
-
تِرِک
لهجه و گویش تهرانی
صدای شکستن
-
تُرُک تُرُک راه رفتن
لهجه و گویش بختیاری
torok torok râ raftan آهسته رفتن، خرامیدن.
-
زهره تَرَک، زهله ترک شدن.
لهجه و گویش تهرانی
شدیداً ترسیدن
-
علی ترک
لغتنامه دهخدا
علی ترک . [ ع َ ی ِ ت ُ ] (اِخ ) (شیخ ...) در تاریخ حبیب السیر آمده است که شیخ محمود زنگی عجمی کرمانی نخستین بار به همراهی شیخ علی ترک به خدمت امیرتیمور گورکانی رسید. و امیرتیمور چون پرسیدشما کیستید؟ شیخ محمود این بیت را برای او خواند:دو پیریم هر دو ...
-
کن ترک
لغتنامه دهخدا
کن ترک . [ ک ُت َ رَ ] (اِ مرکب ) نوعی بیماری در کرم ابریشم که بن تن او ترکد و میرد. قسمی بیماری کرم ابریشم که شکاف و ترکی در اسفل تن وی پدید آید. بیماری کرم پیله راگویند که در مخرج سفلای وی ترکد. مرضی در کرم قز که از خوردن برگ تر (رطوبت دیده ) زاید ...
-
کوکبی ترک
لغتنامه دهخدا
کوکبی ترک . [ ک َ ک َ ی ِ ت ُ ] (اِخ ) قبادبیک . از اتراک است و در حیدرآباد بوده است . بیت زیر از اوست :چو در کنج قفس میرم بسوزیدم مگر روزی به امداد صبا خاکسترم راه سباگیرد.(از تذکره ٔ نصرآبادی ج 2 ص 313).
-
کون ترک
لغتنامه دهخدا
کون ترک . [ ت َ رَ ] (اِ مرکب ) قسمی آفت و بیماری کرم پیله و آن شکافی است که در بن کرم پدید آید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
crackle glaze
لعابترک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] سطح لعابی شدیداً ترکخورده برروی سفالینهها یا کارهای شیشهای هنری که بهدلیل بالا بودن ضریب انبساط لعاب درقیاس با ضریب انبساط بدنه ایجاد میشود
-
mud crack
گِلتَرَک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] تَرَکهای چندضلعی حاصل از انقباض گِل در هنگام خشک شدن
-
ترک کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ترک گفتن، خداحافظی کردن ۲. دست بر داشتن، دستکشیدن ۳. دل برکندن، رها کردن، ول کردن ۴. منصرف شدن، واگذاشتن ۵. وداع گفتن ۶. عزیمت کردن
-
ترک مخاصمه
واژگان مترادف و متضاد
آتشبس
-
سپاه ترک
لغتنامه دهخدا
سپاه ترک . [ س ِ هَِ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روشنی آفتاب . (مجموعه ٔ مترادفات ص 178).
-
نیم ترک
لغتنامه دهخدا
نیم ترک . [ ت َ ] (اِ مرکب ) کلاه خود. کلاهی آهنی که در روزهای جنگ بر سر گذارند. (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). || نوعی خیمه ٔ کوچک . (فرهنگ فارسی معین ) : درطارم آمد بر دست راست خواجه بونصر بنشست در نیم ترک چنانکه در میانه ٔ هر دو مهتر اف...
-
نیم ترک
لغتنامه دهخدا
نیم ترک . [ ت َرَ ] (اِ مرکب ) نیم ترنگ . آواز پست . (ناظم الاطباء).