کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترکیب بند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ترکیب یامشتقی از مواد گیاهی و داروهای گیاهی
دیکشنری فارسی به عربی
نباتي
-
جستوجو در متن
-
بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: band، جمع: بنود] band ۱. (زیستشناسی) محل اتصال دو استخوان در بدن؛ مفصل.۲. محل اتصال دو چیز؛ پیوند.۳. گرهِ نی.۴. (حقوق) قسمتی از کتاب یا قانون.۵. فصل.۶. ریسمان.۷. ریسمان یا زنجیر که به دستوپای انسان یا حیوانی ببندند.۸. دیواری که از سنگ...
-
علف هفت بند
لغتنامه دهخدا
علف هفت بند. [ ع َ ل َ ف ِ هََب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به هفت بند شود.
-
چهارده بند
لغتنامه دهخدا
چهارده بند. [ چ َ / چ ِ دَه ْ ب َ ] (ص مرکب ) (مرکب از چهارده + بند) که بند چهارده دارد. || (اِ مرکب ) اصطلاحاً بند، بیت شعری است با قافیه ٔ خاص و ممتاز از قوافی ابیات قبل خود که در «ترکیب بند» به دنبال هر ترکیب آید و در هر قسمت و ترکیب قافیه ٔ دیگر ...
-
زد و بند
لغتنامه دهخدا
زد و بند. [ زَ دُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زدن وبستن . ساخت و پاخت . بند و بست . توطئه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
خرمای بند
لغتنامه دهخدا
خرمای بند. [ خ ُ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بَردی . (حبیش تفلیسی ).
-
یال بند
لغتنامه دهخدا
یال بند. [ ب َ ] (ص مرکب ) این ترکیب در لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ، ذیل ترکیبات خودنما، خودسر، خودرای ، خودرو آمده است ، چنین : مردم یال بند و بی پروا و بی مشیر و بی استاد بارآمده . اما محتمل است این ترکیب صفتی و به عبارت بهتر مترادفی باشد کولی و لول...
-
بند و بار
لغتنامه دهخدا
بند و بار. [ ب َ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حدود و قواعد و آداب زندگی . قیدهای اجتماعی و مانند آن . و آدم بی بند و بار کسی را گویند که در زندگی حدود و رسومی را مراعات نکند و به چیزی پابند نباشد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ): کارش بی بند و بار است ....
-
دار و بند
لغتنامه دهخدا
دار و بند. [ رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پایه و ستون : اندرهوا به امر وی استاده ست بی دار و بند پایه ٔ بحر و بر. ناصرخسرو.رجوع به دار شود.
-
بند شهریار
لغتنامه دهخدا
بند شهریار. [ ب َ دِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام نوایی است از موسیقی . (برهان ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (آنندراج ) : بر بید عندلیب زند بند شهریاربر سرو زندواف زند بخت اردشیر. منوچهری .چون افسر بهار بود بانگ عندلیب چون بند شهریار بود بانگ طیطوی .م...
-
بند و گشاد
لغتنامه دهخدا
بند و گشاد. [ ب َ دُ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حل و عقد. (آنندراج ) : زمانه ٔ ملکی کز کلک خاتمش در ملک هزار بند و گشاد و هزار برگ و نواست . انوری .هر بند و گشادی که بتو بازبسته بود تا تو عمل نکردی کجا گشاده شد. (کتاب المعارف ).ببین به بند و گشاد ...
-
بند و گشای
لغتنامه دهخدا
بند و گشای . [ ب َ دُ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بند و گشاد. حل و عقد : چنین تا ز تقدیر حکم خدای که بی حکم او نیست بند و گشای . شمسی (یوسف و زلیخا).ز سختی و سستی و بند و گشای که دیدند پیغمبران خدای . شمسی (یوسف و زلیخا).نصیحت است مرا بر تو گرچه خص...
-
زبان بند خرد
لغتنامه دهخدا
زبان بند خرد. [ زَ بام ْب َ دِ خ ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). شراب و می . (ناظم الاطباء). شراب . (مجموعه ٔ مترادفات ص 223) : ساقی بمیان آر زبان بند خرد راکین هرزه درا صحبت ماقال برآرد.صائب .
-
بار و بند
لغتنامه دهخدا
بار و بند. [ رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مصالح هر چیز چون رشته برای تسبیح و دوال و امثال آن برای شمشیر. ملاطغرا در قسمیه گوید : بتسبیح شبنم که بی باروبندزگردش بود تا سحر بهره مند.و در محاوره بند و بار هم گویند. (آنندراج ). || منسوب و متعلق به هر...
-
بند
لغتنامه دهخدا
بند. [ ب َ ] (اِ) فاصله ٔ میان دو عضو که آنرا بعربی مفصل خوانند. پیوند عضو که بعربی مفصل گویند. (برهان ) (آنندراج ). فاصله ٔ میان دو عضو را بتازی مفصل خوانند.(جهانگیری ). محل اتصال دو عضو بهم یعنی مفصل مانند بندهای انگشتان و بند آرنج و بند زانو و جز ...