کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترونده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترونده
/tarvande/
معنی
میوۀ نارس؛ نوبر؛ نوباوه: ◻︎ تروندۀ پالیزجان هر گاو و خر را کی رسد / زآن میوههای نادره زیرک دل و گربز خورد (مولوی۲: ۲۴۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترونده
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ دِ) (ص مر.) نوباوه ، میوة نورس .
-
ترونده
لغتنامه دهخدا
ترونده . [ ت َ وَ دَ / دِ ] (اِ) تروند. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). میوه ٔ نورس و نوباوه . (ناظم الاطباء) : ترونده ٔ پالیز جان هر گاو و خر را کی رسدزان میوه های نادره زیرک دل و گربز خورد. مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر ج 2 ص...
-
ترونده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹تروند› [قدیمی] tarvande میوۀ نارس؛ نوبر؛ نوباوه: ◻︎ تروندۀ پالیزجان هر گاو و خر را کی رسد / زآن میوههای نادره زیرک دل و گربز خورد (مولوی۲: ۲۴۶).
-
جستوجو در متن
-
throdden
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترونده
-
تروند
لغتنامه دهخدا
تروند. [ ت َ وَ ] (اِ) ترونده . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). میوه ٔ نورس و نوباوه را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). میوه ای را گویند که نخست رسیده باشد و آنرا نوباوه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). نوباوه . (فرهنگ رشیدی ). ...
-
نوبر
لغتنامه دهخدا
نوبر. [ ن َ / نُو ب َ ](ص مرکب ، اِ مرکب ) نوبرآمده . (جهانگیری ) (از برهان قاطع). نورس . (انجمن آرا).هر گیاه و نبات پیش رس که نو برآمده باشد. (ناظم الاطباء). گیاه و درخت نورس که تازه دمیده و بالیده باشد. تازه سال . نودمیده . نوشکفته . نوبالیده : به ...
-
گربز
لغتنامه دهخدا
گربز. [ گ ُب ِ / ب ُ ] (ص ) مکار. محیل . (از برهان ) (از آنندراج ). در زبان عربی با شواهد نوشته شده ، ولی بعد از تحقیق معلوم شد که به کاف فارسی اصح است که در اصل گرگ وبز بود، یعنی گرگی خود را به لباس بز جلوه دهد. (آنندراج ) (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ). طر...
-
ترفند
لغتنامه دهخدا
ترفند. [ ت َ ف َ ] (اِ)محمد معین در حاشیه ٔ برهان آرد: از اوستایی ترپ ، ترفیات (دزدیدن ، با تقلب سرقت کردن )، پهلوی ترفتینیتن (به حیله ربودن )، هندی باستان ترپ -، تراپته (انتقال یافتن ، تغییر دادن )، قیاس کنید با تره پو ی یونانی ، در فارسی ترب (حیله ...
-
زیرک
لغتنامه دهخدا
زیرک . [ رَ ] (ص ) دانا و حکیم و فهیم و مُدرِک و صاحب هوش . (برهان ) (آنندراج ) (از غیاث ) (از جهانگیری ). دانا و حکیم و فهیم و هوشیار و عاقل و ذهین و صاحب فراست و بابصیرت و بااطلاع و تیزفهم و سریعالانتقال و مدرک و باهوش . (ناظم الاطباء). فَطِن . سبک...