کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تروال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تروال
/tarvāl/
معنی
۱. شاخۀ نازک درخت.
۲. برگ گیاه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تروال
لغتنامه دهخدا
تروال . [ ت َ ] (اِ) برگ گیاه باشد و در فرهنگ زمان گویا بجای را، زای منقوطه مرقوم است . (فرهنگ جهانگیری ) (ازفرهنگ رشیدی ). برگ گیاه را گویند و با زای نقطه دار هم باین معنی آمده است . (انجمن آرا) (آنندراج ). برگ گیاه را گویند و با زای نقطه دار و زای ...
-
تروال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تربال، تزوال، تژوال› (زیستشناسی) [قدیمی] tarvāl ۱. شاخۀ نازک درخت.۲. برگ گیاه.
-
واژههای همآوا
-
تروئل
لغتنامه دهخدا
تروئل . [ ت ِ ءِ ] (اِخ ) یکی از ولایات ایالت اراگون اسپانی که مساحت آن 14818 هزار گز مربع است و 25491 تن سکنه دارد. و مرکز آن شهر تروئل است . و رجوع به حلل السندسیه ج 2 69 و 100 و قاموس اعلام ترکی شود.
-
تروئل
لغتنامه دهخدا
تروئل . [ ت ِ ءِ ] (اِخ ) شهری است در ایالت اراگون اسپانی که 21000 تن سکنه دارد. کلیسای سان پدرو [ پ ِ رُ ] در آنجاست و در دوران جنگهای داخلی اسپانیا (1936 - 1939 م .) این شهرنقش مؤثری داشت و جنگهای شدیدی در آنجا روی داد.
-
جستوجو در متن
-
تزوال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tazvāl = تروال
-
تژوال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tažvāl = تروال
-
تژوال
لغتنامه دهخدا
تژوال . [ ت َژْ ] (اِ) برگ گیاه را گویند. (برهان ). تزوال . (ناظم الاطباء). و رجوع به تژاول و تروال و تراول و تزوال در همین لغت نامه شود.
-
تژاول
لغتنامه دهخدا
تژاول . [ ت َ وِ ] (اِ) بمعنی تراوال است که برگ گیاه باشد. (برهان ) (آنندراج ). برگ و شاخ گیاه . (ناظم الاطباء). برگ گیاه لیکن تراول به رای مهمله و به تقدیم واو بر الف گذشت . (فرهنگ رشیدی ). و رجوع به تراول و تروال و تزوال و تژوال در همین لغت نامه شو...
-
آل
لغتنامه دهخدا
آل . (پسوند) َال . چنانکه آله (َاله ) در آخر بعض کلمات ، گاه ادات نسبت باشدو گاه افاده ٔ معنی تشبیه کند، مانند انگشتال به معنی چون انگشت ، یعنی لوت . عور. بی سازوبرگ : ز خانمان وقرابت بغربت افتادم بماندم اینجا بی سازوبرگ و انگشتال . ابوالعباس .و امرو...