کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترهه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترهه
/torrahe/
معنی
سخن بیفایده؛ یاوه؛ بیهوده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
platitude
-
جستوجوی دقیق
-
ترهه
فرهنگ فارسی معین
(تُ رَّ هِ) [ ع . ترهة ] (اِ.)=تره : 1 - بیهوده ، یاوه . 2 - سخن بیهوده . ج . ترهات .
-
ترهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ترّهَة، جمع: تُرَّهات] [قدیمی] torrahe سخن بیفایده؛ یاوه؛ بیهوده.
-
واژههای مشابه
-
ترهة
لغتنامه دهخدا
ترهة. [ ت ُرْ رَ هََ ] (ع اِ) باطل و سخن بی فایده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || راه خرد که از راه بزرگ بیرون رود. || بلا. || باد. || ابر. || زمین هموار. (منتهی الارب )(آنندراج ). || زمین بی آب و گیاه . || جانوری است کوچک در ریگستان ....
-
جستوجو در متن
-
ترهات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تُرَّهَة] torrahāt = ترهه
-
تراریه
لغتنامه دهخدا
تراریه . [ ت َ] (ع اِ) ج ِ تُرَّهه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به ترهة و ترهات شود.
-
ترهات
فرهنگ فارسی معین
(تُ رَّ) [ ع . ] (اِ.) جِ ترهه ؛ بیهوده ها، سخنان بیهوده .
-
تراهات
لغتنامه دهخدا
تراهات .[ ت ُرْ را ] (ع اِ) در بیت ذیل بجای تُرَّهات ج ِ تُرَّهة آمده است بمعنی باطل و سخن بی فایده : خاص در بند لذت و شهوات عام در بند هزل و تراهات . سنائی .رجوع به ترهات و ترهة شود.
-
لاطائل
لغتنامه دهخدا
لاطائل . [ ءِ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: لا به معنی نه + طائل به معنی هوده و فائده ) بیهوده . بیفائده . بیهده . ترهة. بی نفع. بی مزیتی . بی غنائی . بی خیر.- لاطائل گفتن ؛ بیهوده گفتن . حرف مفت زدن . جفنگ گفتن . || فرومایه . ناکس .- تطویل بلاطائل ...
-
تره
لغتنامه دهخدا
تره . [ ت ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ، تراریه . (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). باطل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد). ناس تره ؛ مردم باطل . (ناظم الاطباء). و رجوع به تُرَّهة و تُرّهات شود : چون زین زمانه کوفت یال...
-
ترهات
لغتنامه دهخدا
ترهات . [ ت ُرْ رَ ] (ع اِ) ج ِ تُرَّهَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخن های باطل لهوآمیز. ج ِ ترهت که بمعنی باطل است . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). سخنان بیهوده و خرافات . (شرفنامه ٔ منیری ). ج ِ ترهة. اباطیل و دواهی . (المنجد). فارسی معرب است ...
-
بیهده
لغتنامه دهخدا
بیهده . [ هَُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) مخفف بیهوده . باطل باشد و ناحق . ضد هده . (لغتنامه ٔ اسدی ). ناحق . باطل . یافه . خله . هزل . لاطائل . ترهه . بی سبب و جهت و علت . (برهان ) : نه همی بیهده دارند مر او را همه دوست نکند مهر کس اندر دل کس خیره اثر. فرخی...
-
بیهوده
لغتنامه دهخدا
بیهوده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + هوده ) ناحق . باطل . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). بیهده . (جهانگیری ). ناراست . (ناظم الاطباء). ناحق و باطل ، چه «هده » و «هوده »بمعنی حق باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ) : شود در نوازش در آنگونه مست که بیهوده یاز...
-
بلا
لغتنامه دهخدا
بلا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) بلاء. آزمایش . (ناظم الاطباء). آزمایش . آزمون . امتحان . (فرهنگ فارسی معین ). بَلوی . بَلیّة. مِحنة : اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگواری و سالاری . رودکی .و رجوع به بلاء شود. || زحمت و سختی و اذیت بسیار و رنج . (ناظم الاطبا...