کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترمز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترمز
/tormoz/
معنی
آلتی در اتومبیل، دوچرخه، موتورسیکلت، و بعضی ماشینهای دیگر که با فشار دادن آن حرکت ماشین را کند میکنند و یا آن را از حرکت بازمیدارند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مهار
۲. آلت بازدارنده
۳. سد، مانع
فعل
بن گذشته: ترمز کرد
بن حال: ترمز کن
دیکشنری
brake
-
جستوجوی دقیق
-
ترمز
واژگان مترادف و متضاد
۱. مهار ۲. آلت بازدارنده ۳. سد، مانع
-
ترمز
فرهنگ فارسی معین
(تُ مُ) (روس .) (اِ.) وسیله ای در اتومبیل و ماشین های مشابه که با فشار دادن آن حرکت اتومبیل یا ماشین کند و یا متوقف می شود. ؛ ~دستی ترمزی است که علاوه بر ترمز پایی در اتومبیل تعبیه شده که به وسیلة دستگیره ای آن را می کشند.
-
ترمز
لغتنامه دهخدا
ترمز. [ ت ُ م ُ ] (روسی ، اِ) آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند گویا لفظ مذکور ماخوذ از زبان روسی است . (فرهنگ نظام ). مأخوذ از روسی ، آلتی است در اتومبیل و دوچرخه و موتورسیکلت و بعضی از ماشین های دیگر که با فشار دادن آن...
-
ترمز
لغتنامه دهخدا
ترمز.[ ت َ رَ م ْ م ُ ] (ع مص ) اضطراب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || جنبیدن . (تاج المصادر بیهقی ). یقال ترمزالقوم فی مجالسهم ؛ جنبیدند جهت برخاستن یا برای خصومت . || آماده گردیدن . (منتهی الارب ) (...
-
ترمز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] tormoz آلتی در اتومبیل، دوچرخه، موتورسیکلت، و بعضی ماشینهای دیگر که با فشار دادن آن حرکت ماشین را کند میکنند و یا آن را از حرکت بازمیدارند.
-
ترمز
دیکشنری فارسی به عربی
صندل خشبي , کابح
-
واژههای مشابه
-
brake pad
لنت ترمز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] مجموعۀ صفحه و آستر لنت در سامانۀ ترمز دیسکی
-
brake pipe
لولۀ ترمز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] لولۀ سراسری هوا که تجهیزات ترمزی قطار را به هم متصل میکند
-
brake beam
میلۀ ترمز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] میلۀ اتصال دو قاب ترمز و کفشکهای آن برای هر جفت چرخ
-
brake force
نیروی ترمز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] نیرویی که موجب کاهش سرعت وسیلۀ نقلیه یا قطار میشود
-
brake head
قاب ترمز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] قطعۀ ریختگی که به میلۀ ترمز متصل میشود و از جدا شدن کفشک ترمز جلوگیری میکند
-
braking distance
مسافت ترمز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] مسافتی که قطار برای توقف یا کاهش سرعت خود از سرعت حرکت و رسیدن به سرعت مورد نظر نیاز دارد
-
brakeshoe
کفشک ترمز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] قطعهای دارای اصطکاک زیاد که برای ترمزگیری بر روی غلتشگاه چرخ قرار میگیرد
-
braking chart
جدول ترمز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] جدول مورد استفادۀ رانندۀ لوکوموتیو که در آن درصد ترمزی در شبکۀ ریلی مشخص شده است