کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترمذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترمذ
لغتنامه دهخدا
ترمذ. [ ت ِ م ِ ] (اِخ ) ترمذ. شهری است به خراسان . (منتهی الارب ). نام شهری که سادات آنجا بالاتفاق صحیح النسبند. (شرفنامه ٔ منیری ). صاحب حدود العالم آرد: ترمذ شهری است خرم و بر لب جیحون افتاده و او را قهندزیست بر لب رود، این شهر بارگه ختلان و چغانی...
-
واژههای همآوا
-
ترمز
واژگان مترادف و متضاد
۱. مهار ۲. آلت بازدارنده ۳. سد، مانع
-
ترمز
فرهنگ فارسی معین
(تُ مُ) (روس .) (اِ.) وسیله ای در اتومبیل و ماشین های مشابه که با فشار دادن آن حرکت اتومبیل یا ماشین کند و یا متوقف می شود. ؛ ~دستی ترمزی است که علاوه بر ترمز پایی در اتومبیل تعبیه شده که به وسیلة دستگیره ای آن را می کشند.
-
طرمز
لغتنامه دهخدا
طرمز. [ طُ م ُ ] (روسی ، اِ) رجوع به ترمز شود.
-
ترمز
لغتنامه دهخدا
ترمز. [ ت ُ م ُ ] (روسی ، اِ) آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند گویا لفظ مذکور ماخوذ از زبان روسی است . (فرهنگ نظام ). مأخوذ از روسی ، آلتی است در اتومبیل و دوچرخه و موتورسیکلت و بعضی از ماشین های دیگر که با فشار دادن آن...
-
ترمز
لغتنامه دهخدا
ترمز.[ ت َ رَ م ْ م ُ ] (ع مص ) اضطراب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || جنبیدن . (تاج المصادر بیهقی ). یقال ترمزالقوم فی مجالسهم ؛ جنبیدند جهت برخاستن یا برای خصومت . || آماده گردیدن . (منتهی الارب ) (...
-
ترمض
لغتنامه دهخدا
ترمض . [ ت َ رَم ْ م ُ ] (ع مص ) شوریدن دل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || آهو گرفتن در گرما. (تاج المصادر بیهقی ). صید کردن آهو بوقت گرمگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکار آهو کردن در وقت تابش آفتاب...
-
ترمز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] tormoz آلتی در اتومبیل، دوچرخه، موتورسیکلت، و بعضی ماشینهای دیگر که با فشار دادن آن حرکت ماشین را کند میکنند و یا آن را از حرکت بازمیدارند.
-
جستوجو در متن
-
تربد
لغتنامه دهخدا
تربد. [ ت ِ ب ِ ] (اِخ ) نام شهری است غیرمعلوم . (برهان ). نام شهری . (ناظم الاطباء). صاحب برهان گوید نام شهری است غیرمعلوم . فقیر گوید همانا ترمذ را به تصحیف تربد خوانده اند در این صورت معلوم است که شهر غیرمعلوم خواهد شد، ترمذ شهریست مشهور و معروف د...
-
رخشیوذ
لغتنامه دهخدا
رخشیوذ. [ رُش َ ] (اِخ ) از قراء ترمذ است . (از معجم البلدان ).
-
بوغی
لغتنامه دهخدا
بوغی . (ص نسبی ) منسوب است به بوغ که قریه ای است از قراء ترمذ در شش فرسخی ترمذ و از آنجا است : ابوعیسی محمدبن سورةبن شداد البوغی . (الانساب سمعانی ) (لباب الانساب ).
-
بوغ
لغتنامه دهخدا
بوغ . (اِخ ) دهی است به ترمذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دهی است به ترمذ. از آنجا است : ابوعیسی محمدبن عیسی بن سورةبن شداد بوغی . (از وفیات الاعیان ج 2 ص 59).
-
رخشیوذی
لغتنامه دهخدا
رخشیوذی . [ رُ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب است به رخشیوذ که از دیه های ترمذ است . (از انساب سمعانی ).