کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترقی کرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ترقی و پیشرفت
فرهنگ گنجواژه
ترقی.
-
ترقی و تعالی
فرهنگ گنجواژه
پیشرفت.
-
بسرعت ترقی کردن یا بالا رفتن
دیکشنری فارسی به عربی
ازيز
-
جستوجو در متن
-
متقدم
دیکشنری عربی به فارسی
پيشرفته , ترقي کرده , پيش افتاده , جلوافتاده
-
آوانسه
واژهنامه آزاد
(فرانسوی) پیشرفته، مترقی، ترقی کرده، پیش افتاده، جلوافتاده.
-
برکشیده
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ دِ) (ص مف .) 1 - بالا کشیده ، ترقی کرده . 3 - نواخته ، پرورده . 4 - ساخته و برپا شده .
-
امیرتومان
لغتنامه دهخدا
امیرتومان . [ اَ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح نظام قدیم ، فرمانده قشونی قریب به ده هزار تن . (از فرهنگ فارسی معین ). مقامی بالاتر از میرپنج و منصبی دون ِ امیرنویان . (از یادداشت مؤلف ). امیرلشکر. سرلشکر. (فرهنگ فارسی معین ): تمامت خلایق را ده ده کرده و از...
-
پیشرفته
لغتنامه دهخدا
پیشرفته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مسبوق . مقدم . سلیف . سالف . || بجانب پیش روان شده . گذشته . || ترقی کرده . || تجاوزکرده . از حد طبیعی درگذشته و بمجاور درآمده .
-
تازه بدوران رسیده
لغتنامه دهخدا
تازه بدوران رسیده . [ زَ / زِ ب ِ دَ / دُو رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کسی که از درجه ٔ پست بدرجه ٔ بلند ترقی کرده و مغرور شده باشد. (فرهنگ نظام ). آنکه مال و منزلتی نداشته و بنوی دارا شده باشد. نودولت . ندیدبدید. نوکیسه . رجوع به نودولت شود.
-
ابراهیم جونپوری
لغتنامه دهخدا
ابراهیم جونپوری . [ اِ م ِ ؟ ] (اِخ ) شمس الدین ابراهیم شاه شرقی بن مبارکشاه ، سومین پادشاه سلسله ٔ جونپوری به هندوستان . او حامی علم و ادب بوده و در توسعه و ترقی امر زراعت نیز کوشیده است (803 -844 هَ .ق .). از ایران و افغانستان و نواحی مختلف هند علم...
-
دوهزاری
لغتنامه دهخدا
دوهزاری . [ دُ هَِ ] (ص نسبی ) منسوب به دوهزار. || (اِ مرکب ) سکه ٔ از دو مثقال نقره کرده معادل دو قران . سکه ها که دو قران ارزد. پولی معادل چهار شاهی و دویست دینار پول سیاه . (یادداشت مؤلف ). || پول طلا معادل دو مثقال مسکوک نقره اما بعدها به نسبت ت...
-
معکوس
لغتنامه دهخدا
معکوس . [ م َ ] (ع ص ) نگونسار. (غیاث ) (آنندراج ). نگونسار و باژگونه و سرنگون و مقلوب . (ناظم الاطباء). واژگون . واژگونه . وارون . وارونه . باژگون . باشگونه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برعکس .- ترتیب معکوس ؛ ترتیب نزولی اعداد و این خلاف ترتیب مس...
-
راقیة
لغتنامه دهخدا
راقیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث راقی . پیش رونده . جلوافتاده . ترقی کرده . مترقی : امم راقیة، ملل راقیة؛ امروزه این ترکیب اصطلاح مطبوعاتی و سیاسی است که به معنی ملتهای مترقی و پیش رفته و جلوافتاده فراوان به کار میرود. || مرد افسونگر و «ة» برای مبالغه اس...
-
سوئد
لغتنامه دهخدا
سوئد. [ ءِ ] (اِخ ) سود. سوریج . کشوری است در شمال اروپا در شبه جزیره ٔ اسکاندیناوی میان نروژ و دریای بالتیک بمساحت 449165 کیلومتر مربع و دارای 7510000 تن جمعیت . پایتخت آن شهر استکهلم است و شهرهای مهم دیگرش عبارتند از: گوتبرک ، مالمو ، نورکوپینگ ، ه...
-
غلط کردن
لغتنامه دهخدا
غلط کردن . [ غ َ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خطا کردن . به خطا رفتن . اشتباه کردن . نادرست گفتن و کردن : ملک موت به قبض روح آن آمد، گفت : یا ملک الموت غلط کردی . ملک موت گفت : من غلط نکردم خدا میگوید تو غلط کردی . (قصص الانبیاء ص 27).در آن میان که همی بو...