کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترقیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترقیم
/tarqim/
معنی
۱. خط کشیدن.
۲. خط نوشتن.
۳. [قدیمی] نقطهگذاری کلمات برای آسانتر خوانده شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تحریر، کتابت، نگارش
۲. نگاشتن، نوشتن ≠ تقریر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترقیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. تحریر، کتابت، نگارش ۲. نگاشتن، نوشتن ≠ تقریر
-
ترقیم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) نوشتن ، خط نوشتن .
-
ترقیم
لغتنامه دهخدا
ترقیم . [ ت َ ] (ع مص ) مخطط بافتن جامه را و خطدار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || کتابت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوشتن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || آراستن خط و نقطه نها...
-
ترقیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tarqim ۱. خط کشیدن.۲. خط نوشتن.۳. [قدیمی] نقطهگذاری کلمات برای آسانتر خوانده شدن.
-
واژههای مشابه
-
ترقيم
دیکشنری عربی به فارسی
نشان گذاري
-
واژههای همآوا
-
ترغیم
لغتنامه دهخدا
ترغیم . [ ت َ ] (ع مص ) گفتن کسی را رغماً رغماً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خوار ساختن و گفتن کسی را رغماً رغماً. (از اقرب الموارد) (از المنجد). اذلال و خواری . (ناظم الاطباء). حدیث : سجدتَی ّ السهو کانتا ترغیماً للشیطان ؛ ای اغاظة له و اذلالاً. (منت...
-
جستوجو در متن
-
نشان گذاری
دیکشنری فارسی به عربی
انطباع , ترقيم
-
مرقم
لغتنامه دهخدا
مرقم . [ م ُ رَق ْ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ترقیم . رجوع به ترقیم شود. || کاتب و نویسنده . مرقن . (از لسان ).
-
نگاشتن
واژگان مترادف و متضاد
تحریر، ترقیم، کتابت، نگارش، نوشتن ≠ خواندن
-
نوشتن
واژگان مترادف و متضاد
تحریر، ترقیم، رقمزدن، کتابت، نگاشتن ≠ خواندن
-
کتابت
واژگان مترادف و متضاد
استنساخ، تحریر، ترقیم، ثبت، منشیگری، نگارش، نویسندگی ≠ قرائت
-
مرقوم داشتن
واژگان مترادف و متضاد
نوشتن، تحریر کردن، به رشته تحریر درآوردن، مکتوب کردن، ترقیم کردن، مرقوم فرمودن