کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترقرق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترقرق
لغتنامه دهخدا
ترقرق .[ ت َ رَ رُ ] (ع مص ) جنبیدن چیزی . || درخشیدن . || آمدن و رفتن . || برگشتن آب در چشم و بهر سو رفتن در آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گردیدن اشک درچشم خانه . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || اشک ریختن چشم . (از متن اللغة) (از اقرب الم...
-
جستوجو در متن
-
تضحضح
لغتنامه دهخدا
تضحضح . [ ت َ ض َ ض ُ ] (ع مص ) جنبیدن سراب و درخشیدن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترقرق سراب . (از اقرب الموارد).
-
مترقرق
لغتنامه دهخدا
مترقرق .[ م ُ ت َ رَ رِ ] (ع ص ) درخشنده . (آنندراج ). رخشان وتابان . (ناظم الاطباء). || مال مترقرق ؛ شتران آماده برای لاغری و فربهی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ترقرق شود.
-
یاطب
لغتنامه دهخدا
یاطب . [ طِ ] (اِخ ) چند آب است در کوه اجا. (منتهی الارب ). علم مرتجل است برای آبهائی در اجاء : فوا کبدینا کلما التحت لوحةعلی شربة من ماء احواض یاطب ترقرق ماء المزن فیهن و التقی علیهن انفاس الریاح الغرائب .(معجم البلدان ).
-
ذراع
لغتنامه دهخدا
ذراع . [ ذِ ] (اِخ ) یا ذراع مبسوطه ٔ اسد. منزل هفتم از منازل قمر؛ ای بازوی شیر، نزدیک تازیان . (التفهیم ابوریحان بیرونی ). و آن رقیب بلده است . واز رباطات سیم است . و آن مجموع دو ستاره است بفاصله نیزه ای از یکدیگر بر دو سر توأمین یعنی بر دو سر دو پ...
-
درخشیدن
لغتنامه دهخدا
درخشیدن . [ دُ / دَ / دِ رَ دَ ] (مص ) تابیدن . پرتو افکندن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). تابان و روشن شدن . (شرفنامه ٔ منیری ). پرتو انداختن . تافتن . روشن شدن . برق زدن . (ناظم الاطباء). درفشیدن . رخشیدن . فروغ دادن . لامع شدن . لمعان یافتن . ائتل...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت سعدبن ربیعة. معشوقه ٔ قیس بن ملوح بن مزاحم ، معروف به مجنون لیلی : بلبل به غزل طیره کند اعشی راصلصل به نوا سخره کند لیلی را. منوچهری .در میان شکستگیها حصارکی خراب به من نمودند. اعراب گفتند: این خانه ٔ لیلی بوده است و قصه ...