کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترفه
/taraffoh/
معنی
۱. در رفاه و آسایش بودن.
۲. آسودگی و تنآسانی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آسایش، تنآسانی، آسودن، رفاه، رفاهزدگی
۲. اسایش داشتن، آسودهبودن
۳. در رفاه بودن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترفه
واژگان مترادف و متضاد
۱. آسایش، تنآسانی، آسودن، رفاه، رفاهزدگی ۲. اسایش داشتن، آسودهبودن ۳. در رفاه بودن
-
ترفه
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ فُّ) [ ع . ] (مص ل .) آسایش داشتن .
-
ترفه
لغتنامه دهخدا
ترفه . [ ت َ رَف ْ ف ُه ْ ] (ع مص ) آسودگی و دولتمندی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). برآسوده و تن آسان شدن . (ناظم الاطباء). استراحت و تنعم . (از اقرب الموارد) (از المنجد) : و تمتع و ترفه بغایت کشیده و راهها ایمن و فتنه ساکن شده . (جهانگشای جوینی ).
-
ترفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taraffoh ۱. در رفاه و آسایش بودن.۲. آسودگی و تنآسانی.
-
واژههای مشابه
-
ترفة
لغتنامه دهخدا
ترفة. [ ت ُ ف َ ] (ع اِ) تازگی از نعمت و آسایش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نعمت . (اقرب الموارد). نعمت و فراخی عیش . (از المنجد). || طعام خوشمزه . || تحفه و ارمغان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تحفه و چیزتازه . (منتهی الارب ). || تندی میانه ٔ لب ب...
-
واژههای همآوا
-
طرفه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدیع، بکر، تازه، نو ۲. شاذ، شگفت، عجیب، کمنظیر، کمیاب، نادر ۳. شوخ، ظریف ۴. بازیگر، چشمبند، مشعبد ۵. حقهباز، نیرنگیاز ۶. نیک، نیکو ۷. زیبا، دلنشین، خوشآیند ۸. نکته ظریف، لطیفه، سخننغز
-
طرفه
فرهنگ فارسی معین
(طُ فِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - چیز تازه و نو و خوشایند. 2 - شی عجیب ، شگفت آور. 3 - (ص .) معشوق . 4 - شعبده باز، حقه باز.
-
طرفه
فرهنگ فارسی معین
(طَ فِ) [ ع . طرفة ] 1 - (مص ل .) یک چشم به هم زدن . 2 - (اِمص .) خونریزی رگ - های قرنیة چشم که بر اثر ضربة وارد بر چشم عارض شود.
-
طرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طرفَة] ‹طرف› (نجوم) [قدیمی] tarfe منزل نهم از منازل قمر پس از نثره: ◻︎ نثره به نثار گوهرافشان / طرفه ز طرف دگر زرافشان (نظامی۳: ۴۶۱).
-
طرفه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: طرفَة] torfe ۱. شگفت.۲. [قدیمی] تازه؛ نو.۳. [قدیمی] خوشایند.۴. (اسم) [قدیمی] هرچیز نادر و شگفت.۵. [قدیمی] سخن ظریف و نیکو.
-
طرفه
واژهنامه آزاد
سخن نغز و نیکو، سخن تازه
-
جستوجو در متن
-
رفاه
واژگان مترادف و متضاد
آسایش، آسودگی، بهبود، ترفه، ترفیه، تنعم، راحتی، شادکامی، نازپروردگی، ، نعیم