کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترصیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترصیع
/tarsi'/
معنی
۱. جواهر نشاندن بر چیزی؛ گوهرنشان ساختن؛ مرصع ساختن.
۲. (ادبی) در بدیع، آوردن الفاظ و کلماتی در دو مصراع یا دو جمله که در وزن و سجع مطابق باشند، مانند فراش و نقاش، منوّر و مقرّر، گریان و خندان، جلال و کمال، و مانند این بیت: هوا شد تیره و گریان بهسان دیدۀ وامق / زمین شد تازه و خندان بهسان چهرۀ عَذرا (رشیدالدین وطواط).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جواهرنشانی
۲. جواهرنشان کردن
۳. بهجواهر آراستن
۴. آمودن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترصیع
واژگان مترادف و متضاد
۱. جواهرنشانی ۲. جواهرنشان کردن ۳. بهجواهر آراستن ۴. آمودن
-
ترصیع
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) جواهر نشاندن بر چیزی . 2 - آوردن کلماتی در دو مصراع یا دو جمله که از نظر وزن و سجع یکی باشند.
-
ترصیع
لغتنامه دهخدا
ترصیع. [ ت َ ] (ع مص ) جواهر درنشاندن . (دهار). درنشاندن جواهر در چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جواهر نشاندن در چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جواهردر زر نشاندن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || برشته درآوردن گوهر در گردن بند. (از اقرب ا...
-
ترصیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tarsi' ۱. جواهر نشاندن بر چیزی؛ گوهرنشان ساختن؛ مرصع ساختن.۲. (ادبی) در بدیع، آوردن الفاظ و کلماتی در دو مصراع یا دو جمله که در وزن و سجع مطابق باشند، مانند فراش و نقاش، منوّر و مقرّر، گریان و خندان، جلال و کمال، و مانند این بیت...
-
واژههای مشابه
-
ترصیع مع التجنیس
لغتنامه دهخدا
ترصیع مع التجنیس . [ ت َ ع ِ م َ عَت ْ ت َ ] (ع اِ مرکب ) آن است که کلام مرصع و متجانس باشد، مثال از سعید اشرف :عالم از من شد تو تا از من شدی عالم از من شد تو تا از من شدی .یکی از قدما هم دارد:چون از او گشتی همه چیز از تو گشت چون از او گشتی همه چیز ا...
-
واژههای همآوا
-
ترسیع
لغتنامه دهخدا
ترسیع. [ ت َ ] (ع مص ) تباه شدن چشم . (زوزنی ). دردمندی نیام چشم و برچفسیدن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تباه شدن کنج چشم . (از اقرب الموارد). بهم چسبیدن پلکهای چشم . (از المنجد). || دوال را شکافته و در آن دوال دیگر داخل کردن جهت بن...
-
جستوجو در متن
-
گوهر نشاندن
لغتنامه دهخدا
گوهر نشاندن . [ گ َ / گُوهََ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) ترصیع. رجوع به ترصیع شود.
-
مرصعة
لغتنامه دهخدا
مرصعة. [ م ُ رَص ْ ص َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مرصع که نعت مفعولی است از مصدر ترصیع. رجوع به مرصع و ترصیع شود.
-
تسلیس
لغتنامه دهخدا
تسلیس . [ ت َ ] (ع مص ) درنشاندن جواهر و ترکیب دادن زیور غیر شبه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترصیع و تألیف زیور با جواهر غیر خَرَز. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). ترصیع زیور. (از متن اللغة). ترصیع زیور با جواهر. (از المنجد).
-
مرصع
لغتنامه دهخدا
مرصع. [ م ُ رَص ْ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ترصیع. منظم کننده و ترتیب دهنده . (ناظم الاطباء). ترصیعکننده . جواهر درنشاننده . آن که در تاج و جز آن دُرّ و جواهرات و سنگهای قیمتی نصب می کند. گوهرآما. رجوع به ترصیع شود.
-
گهر نشاندن
لغتنامه دهخدا
گهر نشاندن . [ گ ُ هََ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) مخفف گوهر نشاندن . ترصیع و گوهرنگاری باشد.
-
درآمودن
لغتنامه دهخدا
درآمودن . [ دَ دَ ](مص مرکب ) آمودن . ترصیع. جواهر نشاندن : حاصلی نیست زین درآمودن جز به پیمانه باد پیمودن .نظامی .