کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترشیح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترشیح
/tarših/
معنی
۱. اندکاندک شیر دادن مادر به بچه تا قدرت مکیدن پیدا کند.
۲. لیسیدن چرک و ریم نوزاد آهو بهوسیلۀ مادهآهو.
۳. پروردن و ادب کردن و آماده کردن.
۴. خود را داوطلب کاری یا مقامی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترشیح
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - پروردن . 2 - اندک اندک شیر دادن مادر به بچه تا نیروی مکیدن بگیرد. 3 - لیسیدن ماده آهو چرک نوزاد خود را.
-
ترشیح
لغتنامه دهخدا
ترشیح . [ ت َ ] (ع مص ) تربیت و نیکو سیاست شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || نیک مراقبت کردن مال را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || اصلاح نمودن درخت تا بار آورد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از ...
-
ترشیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarših ۱. اندکاندک شیر دادن مادر به بچه تا قدرت مکیدن پیدا کند.۲. لیسیدن چرک و ریم نوزاد آهو بهوسیلۀ مادهآهو.۳. پروردن و ادب کردن و آماده کردن.۴. خود را داوطلب کاری یا مقامی کردن.
-
واژههای مشابه
-
ترشيح
دیکشنری عربی به فارسی
نامزدي , داوطلبي , کانديد(بودن) , از صافي گذراندن , تصفيه , پالا يش , نام گذاري , کانديد , تعيين , نامزدي (در انتخابات)
-
جستوجو در متن
-
داوطلبی
دیکشنری فارسی به عربی
ترشيح
-
کاندید(بودن)
دیکشنری فارسی به عربی
ترشيح
-
از صافی گذراندن
دیکشنری فارسی به عربی
ترشيح
-
پالا یش
دیکشنری فارسی به عربی
ترشيح
-
نامزدی (در انتخابات)
دیکشنری فارسی به عربی
ترشيح
-
نام گذاری
دیکشنری فارسی به عربی
ترشيح , طائفة
-
کاندید
دیکشنری فارسی به عربی
ترشيح , مرشح
-
نامزدی
دیکشنری فارسی به عربی
ارتباط , ترشيح , خطوبة
-
مرشحة
لغتنامه دهخدا
مرشحة. [ م ُ رَش ْ ش َ ح َ ] (ع ص ) مؤنث مرشح ،نعت مفعولی از ترشیح . رجوع به مرشَّح و ترشیح شود.