کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترشح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترشح
/taraššoh/
معنی
۱. = تراویدن
۲. پاشیده شدن مایعات به لباس یا بدن و مانند آن.
۳. تراوش آب از خلال سنگ یا چیز دیگر.
۴. [قدیمی] بهتدریج قوت گرفتن، توانا شدن، و شایستگی حاصل کردن برای کاری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تراوش، نشت
۲. تراویدن
برابر فارسی
تراوش
فعل
بن گذشته: ترشح کرد
بن حال: ترشح کن
دیکشنری
exudation, leakage, spatter, spray
-
جستوجوی دقیق
-
ترشح
واژگان مترادف و متضاد
۱. تراوش، نشت ۲. تراویدن
-
ترشح
فرهنگ واژههای سره
تراوش
-
secretion
ترشح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] 1. فرایندی که در آن برخی یاختهها و غدهها موادی با اثر کاراندامشناختی خاص تولید میکنند و با پخش مستقیم یا ازطریق مجرایی آنها را به بیرون میرانند 2. مادهای با اثر کاراندامشناختی خاص که برخی یاختهها و غدهها تولید و خارج میکنند
-
ترشح
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ شُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - تراویدن . 2 - پاشیده شدن .
-
ترشح
لغتنامه دهخدا
ترشح . [ ت َ رَش ْ ش ُ ] (ع مص ) قوت رفتار گرفتن شتربچه با مادر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد): ترشح الفصیل ؛ اذا قوی علی المشی مع امه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جاری شدن آب از میان ...
-
ترشح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taraššoh ۱. = تراویدن۲. پاشیده شدن مایعات به لباس یا بدن و مانند آن.۳. تراوش آب از خلال سنگ یا چیز دیگر.۴. [قدیمی] بهتدریج قوت گرفتن، توانا شدن، و شایستگی حاصل کردن برای کاری.
-
ترشح
دیکشنری فارسی به عربی
افراز , رش
-
واژههای مشابه
-
pleural effusion
ترشح جَنب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] جمع شدن مایع در فضای جنب به دلیل ترشح بیشازحد
-
secretor 1
ترشحساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] شخصی که در بزاق یا دیگر ترشحات بدن وی پادگنهای گروههای خونی ABO یافت میشود
-
secrete
ترشح کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] عمل تولید و خروج موادی با اثر کاراندامشناختی خاص از برخی یاختهها و غدهها
-
ترشح ترشحا
دیکشنری عربی به فارسی
کانديد شدن
-
صدای ترشح
دیکشنری فارسی به عربی
بقعة
-
ترشح کردن
دیکشنری فارسی به عربی
بقعة , رش
-
دارای ترشح
دیکشنری فارسی به عربی
بقعة