کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترزبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترزبان
/tarzabān/
معنی
۱. کسی که سخنهای خوب و تازه بگوید؛ زبانآور؛ خوشسخن؛ فصیح.
۲. ترجمان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترزبان
فرهنگ فارسی معین
(تَ. زَ) (ص مر.) خوش سخن ، فصیح .
-
ترزبان
لغتنامه دهخدا
ترزبان . [ ت َ زَ ] (ص مرکب ) ترزفان . (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). زبان آور و شخصی که گرم گفتگو شود و سخنهای تر و تازه بگوید. (برهان ). کنایه از خوش بیان . (از انجمن آرا). ناطق و به فصاحت سخن گوینده . (غیاث اللغات ). خوش زبان . (فرهنگ رشیدی ). زبا...
-
ترزبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ترزفان، ترفان› [قدیمی، مجاز] tarzabān ۱. کسی که سخنهای خوب و تازه بگوید؛ زبانآور؛ خوشسخن؛ فصیح.۲. ترجمان.
-
واژههای مشابه
-
ترزبان شدن
لغتنامه دهخدا
ترزبان شدن . [ ت َ زَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رَطْب اللسان گردیدن . خوش بیان شدن . زبان آور و فصیح شدن . رجوع به ترزبان شود.
-
ترزبان گردیدن
لغتنامه دهخدا
ترزبان گردیدن . [ ت َ زَ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) رَطْب اللسان شدن . خوش بیان گردیدن . زبان آور گردیدن : سرداران قلعه همگی در یک جا جمع شده بذکر... با یکدیگر ترزبان گردیدند. (تاریخ گلستانه ). فرستادگان عبدالعلیخان ترزبان گردیده بعرض مطالب پرداخته . (تا...
-
جستوجو در متن
-
ترجمان
فرهنگ واژههای سره
ترزبان
-
ترزفان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] tarzo(a)fān = ترزبان
-
مترجم
فرهنگ واژههای سره
ترزبان، برگرداننده
-
رطب اللسان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی، مجاز] ratbollesān ترزبان؛ خوشبیان؛ شیرینزبان.
-
ترسخن
لغتنامه دهخدا
ترسخن . [ ت َ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) خوش بیان . شیرین زبان . فصیح . ترزبان : ای ترسخن چرب زبان زآتش عشقت من آب شدم آب ز روغن چه نویسد؟ خاقانی .رجوع به تر و ترزبان و ترزفان شود.
-
ترفان
لغتنامه دهخدا
ترفان . [ ت َ ](ص مرکب ) مخفف ترزفان است که ترجمان و شخص زبان آور باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). ترزفان و فصیح و طلیق اللسان و نطّاق و ترزبان . (ناظم الاطباء). رجوع به ترزبان و ترجمان شود.
-
دوباشی
لغتنامه دهخدا
دوباشی . [ دُو ] (ص مرکب ) به زبان فارسی هندی مترجم و ترزبان و تعبیرکننده . (ناظم الاطباء).
-
ترزفان
لغتنامه دهخدا
ترزفان . [ ت َزَ ] (ص مرکب ) ترجمان ، یعنی شخصی که لغتی را از زبانی بزبان دیگر بیان کند. (برهان ). ترجمان . (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). ترزبان . (ناظم الاطباء). کسی که لغتی را به لغتی دیگر تقریر نماید برای فهمانیدن کسی ، و بعربی ت...