کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ترد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
عرض
-
ترد و شکننده
دیکشنری فارسی به عربی
متلهف
-
ترد و شیرین
فرهنگ گنجواژه
خوش خوراک.
-
واژههای همآوا
-
طرد
واژگان مترادف و متضاد
۱. اخراج، تبعید، نفی بلد، ۲. رد، نفی، ۳. وازده ۴. دک کردن، دور کردن، راندن، تاراندن
-
طرد
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) راندن ، دور کردن . 2 - تبعید کردن .
-
طرد
لغتنامه دهخدا
طرد. [ طَ ] (ع مص ) آمدن قوم را و درگذشتن از ایشان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || راندن . دور کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). و استعمالش اکثر در گریزانیدن هوام باشد مانند مگس و زنبور و موش و پشه و مار. (آنندراج ). || ن...
-
طرد
لغتنامه دهخدا
طرد. [ طَ رَ ] (ع مص ) مروسیدن به شکار. (منتهی الارب ). خوی گرفتن به شکار. شکارکردن . || دور کردن . طَرْد. (اقرب الموارد). || (اِ) بچه ٔ زنبور عسل . (ذیل اقرب الموارد از اللسان ). || دسته ٔ زنبور عسل . || پرواز بچه های زنبور عسل . (دزی ج 2 ص 34).
-
طرد
لغتنامه دهخدا
طرد. [ طَ رِ ] (ع ص ) آب باران به بول ستوران آمیخته از کثرت آمد و شد آنها. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
طرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tard ۱. راندن؛ دور کردن.۲. دور کردن کسی از نزد خود.۳. [قدیمی] = تبعید
-
تُرَدَّ
فرهنگ واژگان قرآن
که برگردانده شود
-
تُرد
لهجه و گویش تهرانی
زود شکن
-
جستوجو در متن
-
bitterroot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترد ترد
-
obstruse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترد
-
crispine
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترد