کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تردامن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تردامن
/tardāman/
معنی
۱. دارای دامن خیس.
۲. [مجاز] بدکار؛ بدنام.
۳. [مجاز] مجرم؛ فاسق.
۴. [مجاز] گناهکار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آلودهدامن، بدنام، فاجر، فاسق، بیعصمت، ناپاکدامن ناپاک، ≠ پاکدامن
۲. گناهکار، منحرف، گنهکار، مجرم
۳. ملوث پلید، بدکاره، آبروباخته،
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تردامن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آلودهدامن، بدنام، فاجر، فاسق، بیعصمت، ناپاکدامن ناپاک، ≠ پاکدامن ۲. گناهکار، منحرف، گنهکار، مجرم ۳. ملوث پلید، بدکاره، آبروباخته،
-
تردامن
فرهنگ فارسی معین
(تَ. مَ) (ص مر.) فاسق ، فاجر.
-
تردامن
لغتنامه دهخدا
تردامن . [ ت َ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از فاسق و فاجر و بدگمان و عاصی و مجرم و گناهکار و آلوده ٔ معصیت و ملوث باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). کنایه از فاسق و فاجر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فاسق . (فرهنگ رشیدی ). آلوده ٔ معصیت . (اوبهی ) (فرهنگ خطی ...
-
تردامن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tardāman ۱. دارای دامن خیس.۲. [مجاز] بدکار؛ بدنام.۳. [مجاز] مجرم؛ فاسق.۴. [مجاز] گناهکار.
-
جستوجو در متن
-
خشکدامن
واژگان مترادف و متضاد
عفیف، پاکدامن، نجیب، باعصمت ≠ تردامن
-
پاکجامه
واژگان مترادف و متضاد
باعفاف، پارسا، پاکدامن، عفیف ≠ ناپاکدامن، تردامن
-
خوشدامن
واژگان مترادف و متضاد
پاکدامن، پاکدامان، عفیف، نجیب، پاک، باعفت ≠ تردامن، آلودهدامن، آلودهدامان، نانجیب
-
آلودهدامن
واژگان مترادف و متضاد
بدکار، بدنام، بیعفاف، تردامن، فاسق، گناهکار ≠ پاکدامن، عفیف
-
دامن
فرهنگ فارسی معین
خشک ( ~. خُ) (ص مر.) پاکدامن ، پرهیزکار، مق تَردامن .
-
ناپاک دامن
لغتنامه دهخدا
ناپاک دامن . [ م َ ] (ص مرکب ) آلوده دامن . تردامن . بی عفت . ناپارسا.
-
مجرم
واژگان مترادف و متضاد
بزومند، بزهکار، تبهکار، تردامن، خاطی، خطاکار، گناهکار، گنهکار، مذنب، مقصر ≠ بیگناه
-
خشکدامن
لغتنامه دهخدا
خشکدامن . [ خ ُ م َ ] (ص مرکب ) خشک دامان . نیکوکار. برابر تردامن . پاکدامن . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).
-
دامن پاک
لغتنامه دهخدا
دامن پاک . [ م َ ] (ص مرکب ) پاکدامن . عفیف . مقابل آلوده دامن و دامن آلوده . مقابل تردامن .
-
دامن آلوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ پاکدامن] ‹دامنآلود› [قدیمی، مجاز] dāman[']ālude شخص بدکار و بدنام؛ آلودهدامن؛ تردامن: ◻︎ چرا دامنآلوده را حد زنم / چو در خود شناسم که تردامنم (سعدی۱: ۱۷۰).