کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترخنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترخنه
لغتنامه دهخدا
ترخنه . [ ت َ خ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) ترخانه . (زمخشری ). ترخنه دوغ ؛ آب کشک . ترخینه . رجوع به ترخینه و ترخوانه شود.
-
جستوجو در متن
-
ترخانه
لغتنامه دهخدا
ترخانه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) ترخنه . (زمخشری ). ترخینه . (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به ترخینه و ترخنه شود.
-
تلخینه
لغتنامه دهخدا
تلخینه . [ ت َ ن ِ ] (اِ) شیر ترش خشک کرده . (ناظم الاطباء). || ترخنه . (ناظم الاطباء). رجوع به ترخنه شود.
-
خندروس
لغتنامه دهخدا
خندروس . [ خ َ دَ ] (اِ) ذرت . ذرت مکه . || گندم مکه . (ناظم الاطباء). خالاون . حنطه ٔ رومی . سلت .(یادداشت بخط مؤلف ) : جان گوید گندم رومی بود و در لغت عرب سلت را خندروس گویند و معنی آن درپارسی جو گندم بود؛ یعنی جوی که به گندم مشابهت دارد و جان گوی...
-
ترخوانه
لغتنامه دهخدا
ترخوانه . [ ت َ خوا/ خا ن َ / ن ِ ] (اِ) نوعی از طعام باشد که مردم فقیر و نامراد بجهت زمستان سازند و آن چنانست که گندم را بلغور کنند و با داروهای گرم در آب بجوشانند تا نیک پزد و قوام گیرد و قدری آب غوره در آن ریزند و اگر میسر نباشد شیر گوسفند. و آنرا...
-
آش
لغتنامه دهخدا
آش . (اِ) آنچه پزند از طعام . یا طعام رقیق آشامیدنی . مَرَق : رزق تن پاک همه باطل و ناچیز شودگر نیاید پدر تاش تکین بر دم آش . ناصرخسرو.این آشها را مدبران ملائکه از سرای بهشت دست به دست کرده اند و این آشها را می فرستند و دو تن فرشته برهر خوان ایستاده ...