کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترخ
لغتنامه دهخدا
ترخ . [ ت َ ] (اِ) گیاهی است ، و در بعضی از فرهنگها بمعنی ترنج نیز مسطور است . (فرهنگ جهانگیری ). گیاهی است غیرمعلوم ، و ترنج را نیز گویند و آن میوه ایست معلوم که پوست آنرا مربا کنند. (برهان ) (آنندراج ). گیاهی است ، و بعضی بمعنی ترنج گفته اند. (فرهن...
-
ترخ
لغتنامه دهخدا
ترخ . [ت َ ] (ع مص ) اندک نشتر زدن حجام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) اندک نشان حجامت که بر پوست باشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
تِرَخْ
لهجه و گویش گنابادی
terakh در گویش گنابادی یعنی سرپر ، پر شدن چیزی ، کامل شدن ظرفیت
-
واژههای همآوا
-
طرخ
لغتنامه دهخدا
طرخ . [ طَ ] (معرب ، اِ) مخفف ِ اصطرخ (اصطخر). تالاب . اصطرخ آب . (مهذب الاسماء) : بدان تا نهند از بَرِ چاه چرخ کشند آب از چاه چندی به طرخ . فردوسی .رجوع به فهرست ولف و فرهنگ شعوری ج 2 ص 162 و طرخة شود.
-
تِرَخْ
لهجه و گویش گنابادی
terakh در گویش گنابادی یعنی سرپر ، پر شدن چیزی ، کامل شدن ظرفیت
-
جستوجو در متن
-
رتخ
لغتنامه دهخدا
رتخ . [ رَ ] (ع مص ) ترخ . (منتهی الارب ). تنک گردیدن گل و عجین . || اقامت نمودن در جایی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اقامت کردن در مکانی . || چسبیدن به چیزی . (ناظم الاطباء). || پس ماندن و تخلف ورزیدن از کار. (آنندراج ) (منتهی الار...
-
ترک
لغتنامه دهخدا
ترک . [ ت َ رَ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است نزدیک دربند شروان . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (ازانجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رود بزرگی است که از ارتفاع چهار هزارگزی کوههای قفقاز سرچشمه گرفته از چرکستان و قبرطای می گذرد و...
-
طرخون
لغتنامه دهخدا
طرخون . [ طَ ] (معرب ، اِ) گیاهی است ، معرب ترخ ، بیخ ریشه های آن عاقرقرحا است ، قاطع شهوت است . (منتهی الارب ). گفته اند که عاقرقرحا بیخ طرخون کوهی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). کوهیش را عاقرقرحا خوانند. (نزهةالقلوب ). ابوعلی در مفردات قانون گوید: گو...