کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طرح
لغتنامه دهخدا
طرح . [ طَ رَ ] (ع ص ) جای دور. || نیة طرح ؛ قصد دور و بعید. || افکنده شده . بمعنی مطروح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) فضله . پلیدی : و من سقی شیئاً من طرح الاسد، بغض الشراب من ساعته . (ابن البیطار).
-
طرح
لغتنامه دهخدا
طرح . [ طَ رَ ] (ع مص ) زشت گردیدن خوی :طرح طرحاً؛ زشت گردید خوی او. || نیک مرفه الحال شدن . فراخ عیش شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
طرح
لغتنامه دهخدا
طرح . [ طِ ] (ع ص ) جای دور. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
طرح
لغتنامه دهخدا
طرح . [ طُرْ رَ ] (ع ص ) مکان بعید. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
طره
لغتنامه دهخدا
طره . [ طَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برزرود بخش نطنز شهرستان کاشان در 35هزارگزی شمال باختر نطنز و 14هزارگزی باختر پل هنجن . کوهستانی و سردسیر. با 740 تن سکنه . آب آن از 9 رشته قنات است . محصول آنجا غلات و حبوبات و میوه جات و شغل اهالی زراعت و عده...
-
تره
لغتنامه دهخدا
تره . [ ت َ ] (اِ) دندانهای کلید را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || گیاه تیزی را نیز گفته اند که بر سرهای دانه های جو و گندم درخوشه میباشد. و باین دو معنی با زای فارسی هم آمده است . (برهان ). موهای تیزی که در خوشه بر سر دانه های جو و گندم است . (ن...
-
تره
لغتنامه دهخدا
تره . [ ت َ رْ رَ / ت َ رَ / رِ ] (اِ) از «تر» + «ه » (پسوند پدید آورنده اسم از صفت ) پهلوی ترک معرب آن ترج و طرج در شاهترج . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). هر سبزی که با طعام خورند عموماً و گندنا را گویند خصوصاً. (برهان ). سبزی باشد که آن را با خوردنیها ب...
-
تره
لغتنامه دهخدا
تره . [ ت َ رَه ْ ] (ع مص ) در ترهات افتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (ذیل اقرب الموارد).
-
تره
لغتنامه دهخدا
تره . [ ت ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ، تراریه . (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). باطل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد). ناس تره ؛ مردم باطل . (ناظم الاطباء). و رجوع به تُرَّهة و تُرّهات شود : چون زین زمانه کوفت یال...
-
تره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tarak] (زیستشناسی) tare گیاهی دوساله با برگهای دراز و تاخورده. فاقد ساقه است و جزء سبزیهای خوردنی بهصورت خام مصرف میشود. در پختن خوراکهای سبزیدار نیز به کار میرود. ویتامین B و C و آهن دارد. ملین است و دستگاه هاضمه را تقویت میک...
-
طرح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] tarh ۱. (نقاشی) تصویر بدون رنگ.۲. (ادبی) خلاصۀ حوادث یک داستان.۳. (اسم مصدر) مطرح کردن؛ پیشنهاد کردن؛ ارائه کردن.۴. (اسم مصدر) پیریزی کردن؛ بنا نهادن.۵. نقشه.۶. مطلب.۷. (سیاسی) قانونی که برای مطالعه و تصویب تهیه میشود.۸. (اسم مصدر) [قد...
-
طره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طرّة] torre ۱. دستۀ موی تابیده در کنار پیشانی.۲. [قدیمی] ریشۀ دستار.۳. [قدیمی] حاشیه و کنارۀ جامه.۴. [قدیمی، مجاز] کنارۀ چیزی.
-
تره
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tera طاری: tara طامه ای: tara طرقی: tara کشه ای: tara نطنزی: tara
-
تُرّه
لهجه و گویش بختیاری
torra پیمانه چوبى استوانهاىشکلى که تخت یا سر صاف آن گنجایش 15 کیلو غلات و حبوبات دارد.
-
جستوجو در متن
-
اتراح
لغتنامه دهخدا
اتراح . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ تَرَح . غمها.