کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترحیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترحیل
لغتنامه دهخدا
ترحیل . [ ت َ ] (ع مص ) روان کردن کسی از جای خویش . (تاج المصادر بیهقی ). کوچ فرمودن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(آنندراج ). بیرون کردن کسی را از بلد خویش و از جای برکندن و بی آرام ساختن وی را برای کوچ . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || برد...
-
واژههای همآوا
-
ترهیل
لغتنامه دهخدا
ترهیل . [ ت َ ] (ع مص ) سست گردانیدن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). سست و جنبان گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رخوت در انتفاخ . (از المنجد).
-
جستوجو در متن
-
مرحل
لغتنامه دهخدا
مرحل . [ م ُ رَح ْ ح ِ ] (ع ص ) کوچ فرماینده کسی را. (آنندراج ). آنکه حکم به کوچ می کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ترحیل . رجوع به ترحیل شود.
-
کوچ دادن
لغتنامه دهخدا
کوچ دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) رحلت دادن . به مهاجرت واداشتن . از جایی به جایی نقل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). ترحیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوچانیدن : اگر فرمان شود به مسارعت نوروز و قتلغشاه به کوچ دادن قیام نمایی . (تاریخ غازان ص 89).