کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترحم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترحم
/tarahhom/
معنی
۱. رحم داشتن؛ مهربانی کردن.
۲. بر سر لطف و مهربانی آمدن؛ رحم کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بخشایش
۲. دلسوزی، رحم، رقت
۳. شفقت، عطوفت، مهرورزی
۴. بخشودن، بهرحم آمدن، رحم کردن ≠ قساوت
برابر فارسی
مهر ورزی، دلسوز
فعل
بن گذشته: ترحم کرد
بن حال: ترحم کن
دیکشنری
compassion, mercy, pity, sympathy
-
جستوجوی دقیق
-
ترحم
واژگان مترادف و متضاد
۱. بخشایش ۲. دلسوزی، رحم، رقت ۳. شفقت، عطوفت، مهرورزی ۴. بخشودن، بهرحم آمدن، رحم کردن ≠ قساوت
-
ترحم
فرهنگ واژههای سره
مهر ورزی، دلسوز
-
ترحم
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ حُّ) [ ع . ] (مص ل .) مهربانی کردن ، رحم کردن .
-
ترحم
لغتنامه دهخدا
ترحم . [ ت َ رَح ْ ح ُ ] (ع مص )بخشودن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). ببخشودن . (زوزنی ). بخشودن و مهربان شدن ، و با لفظ کردن و آمدن و فرستادن به صله ٔ «بر» مستعمل . (آنندراج ). مهربانی کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رحم و شفقت و نرم...
-
ترحم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tarahhom ۱. رحم داشتن؛ مهربانی کردن.۲. بر سر لطف و مهربانی آمدن؛ رحم کردن.
-
ترحم
واژهنامه آزاد
رحم کردن
-
واژههای مشابه
-
ترحم فرستادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. فِ رِ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) طلب آمرزش کردن .
-
ترحم فرستادن
لغتنامه دهخدا
ترحم فرستادن . [ ت َ رَح ْ ح ُ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) طلب آمرزش کردن . رحمک اﷲ گفتن کسی را : شو ترحم فرست خاقانی خاصه کو عالم ترحم شد. خاقانی .چو نوبت رسد زین جهان غربتش ترحم فرستند بر تربتش . (بوستان ).و رجوع به ترحم شود.
-
ترحم کردن
لغتنامه دهخدا
ترحم کردن . [ ت َ رَح ْ ح ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رحم کردن . بخشیدن و مرحمت نمودن . (ناظم الاطباء). رحم آوردن . شفقت کردن . دلسوزی کردن : حکایت امیر عادل سبکتکین با آهو ماده و بچه ٔ او و ترحم کردن بر ایشان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 199). این بخشایش و ترح...
-
ترحم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
رحيم , شفقة
-
حس ترحم
دیکشنری فارسی به عربی
شفقة
-
ترحم کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَتْهُ الشّفَقَة
-
واژههای همآوا
-
ترهم
واژهنامه آزاد
مرهم درد