کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترجیح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترجیح
/tarjih/
معنی
۱. برتری دادن؛ مزیت دادن؛ فزونی دادن.
۲. برتری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اولویت، برتری، تقدم، رجحان، مزیت
برابر فارسی
برتری، بهشمار
فعل
بن گذشته: ترجیح داد
بن حال: ترجیح ده
دیکشنری
before, first, preference, rather
-
جستوجوی دقیق
-
ترجیح
واژگان مترادف و متضاد
اولویت، برتری، تقدم، رجحان، مزیت
-
ترجیح
فرهنگ واژههای سره
برتری، بهشمار
-
ترجیح
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) برتری داشتن .
-
ترجیح
لغتنامه دهخدا
ترجیح . [ ت َ ] (ع مص ) افزونی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). افزونی نهادن . (مصادر زوزنی ) (دهار) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (آنندراج ). دادن کسی را راجح و مائل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : از حقوق رعیت بر پادشاه آنست که ... کسانی را که در کار...
-
ترجیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tarjih ۱. برتری دادن؛ مزیت دادن؛ فزونی دادن.۲. برتری.
-
ترجیح
دیکشنری فارسی به عربی
فرق
-
واژههای مشابه
-
ترجیح دادن
واژگان مترادف و متضاد
برتری دادن، برتر شمردن، رجحان دادن، مزیت قائل شدن
-
ترجیح داشتن
واژگان مترادف و متضاد
برتر بودن، برتری داشتن، مرجح بودن، رجحان داشتن
-
food preference
ترجیح غذایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] گزینش یک یا چند نوع مادۀ غذایی یا غذا از میان مواد غذایی یا غذاهای دیگر
-
ترجیح دادن
لغتنامه دهخدا
ترجیح دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) رجحان و برتری و فزونی و فضیلت دادن کسی یا چیزی را بر دیگری . سبقت و تقدم بچیزی یا بکسی دادن : ترجیح میدهد بپدر اوستاد راهر کس شناخته ست بیاض و سواد را.صائب .
-
ترجیح یافتن
لغتنامه دهخدا
ترجیح یافتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) رجحان و فزونی و فضیلت بدست آوردن : هم ز حق ترجیح یابد یک طرف زآن دو یک را برگزیند زآن کنف . مولوی .در دلش تأویل چون ترجیح یافت طبع در حیرت سوی گندم شتافت .مولوی .
-
قابل ترجیح
دیکشنری فارسی به عربی
مفضل
-
ترجیح بلامرجح
واژهنامه آزاد
ترجیح بلامرجّح بدین معناست که فاعل، یکی از دو امر متساوی و متماثل را بدون غایت و مقصدی خاص برگزیند.
-
ترجیح یافتن یادادن
دیکشنری فارسی به عربی
فضل