کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترجمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترجمان
/tarjo(a)mān/
معنی
کسی که دو زبان بداند و مطلبی را از زبانی به زبان دیگر بیان کند؛ مترجم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تعبیر، تفسیر، شرح، گزارش، نقل
۲. گزارنده، مترجم
۳. بیوگرافی، زندگینامه، شرححال
برابر فارسی
ترزبان
دیکشنری
interpretation, translator, translation
-
جستوجوی دقیق
-
ترجمان
واژگان مترادف و متضاد
۱. تعبیر، تفسیر، شرح، گزارش، نقل ۲. گزارنده، مترجم ۳. بیوگرافی، زندگینامه، شرححال
-
ترجمان
فرهنگ واژههای سره
ترزبان
-
organ, organe (fr.)
ترجمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] نشریهای که بیانکنندۀ اندیشهها و دیدگاههای یک سازمان یا حزب خاص باشد
-
ترجمان
فرهنگ فارسی معین
(تَ جُ) [ ع . ] (ص .) 1 - مترجم ، گزارنده . 2 - بازگو کننده ، بیان کننده .
-
ترجمان
لغتنامه دهخدا
ترجمان . [ ت َ ج ُ ] (اِخ ) المیورقی . رجوع به ترجمان تونسی شود.
-
ترجمان
لغتنامه دهخدا
ترجمان . [ ت َ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن ینال . از امرای دولت عباسی بودو چندی شحنگی بغداد را داشت . رجوع به الاوراق شود.
-
ترجمان
لغتنامه دهخدا
ترجمان . [ ت َ ج ُ / ت َ ج َ / ت ُ ج َ / ت ُ ج ُ ] (ع ص ، اِ) شخصی را گویند که لغتی را بزبان دیگر تقریر نماید. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). بیان کننده ٔ زبانی بزبانی ، بفتح و ضم یکم و بضم و فتح سوم ، پس دو در دو چهار بود و این محقق است از دیوان ادب ، ...
-
ترجمان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: تَراجِمه و تَراجِم] tarjo(a)mān کسی که دو زبان بداند و مطلبی را از زبانی به زبان دیگر بیان کند؛ مترجم.
-
واژههای مشابه
-
ترجمان تونسی
لغتنامه دهخدا
ترجمان تونسی . [ ت َ ج ُ ن ِ ن ِ / ن ُ ] (اِخ ) صاحب معجم المطبوعات آرد: المیورقی (عبداﷲبن عبداﷲ) از فضلای قرن هفتم هجری است . او راست تحفة الاریب فی الرد علی اهل الصلیب ... و صاحب اسماء المؤلفین آرد: وی نصرانی بود و سپس اسلام آورد و بسال 823 هَ . ق...
-
ترجمان دادن
لغتنامه دهخدا
ترجمان دادن . [ ت َ ج ُ دَ ] (مص مرکب ) تاوان دادن : گفتمش افراسیاب تیغ و گشتم منفعل خواندمش نوشیروان عدل و دادم ترجمان .ظهوری (از آنندراج ).
-
ترجمان داشتن
لغتنامه دهخدا
ترجمان داشتن . [ ت َ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) تاوان داشتن : کار بر قانون ساقی کن در ایام بهارترجمان داری ، نهی گر بر زمین پیمانه را.سلیم (از آنندراج ).
-
ترجمان شدن
لغتنامه دهخدا
ترجمان شدن . [ ت َ ج ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مقرر شدن . مفسر شدن . شارح شدن . بیان کننده شدن : جهان چو مادر گنگ است خلق را و تو بازبپند و حکمت از این گنگ ترجمان شده ای .ناصرخسرو.
-
ترجمان کشیدن
لغتنامه دهخدا
ترجمان کشیدن . [ ت َ ج ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تاوان کشیدن : عشقم دلیر ساخته در شکوه اینچنین لطف تو هم مگر بکشد ترجمان من .ظهوری (از آنندراج ).
-
ترجمان گرفتن
لغتنامه دهخدا
ترجمان گرفتن . [ ت َ ج ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) تاوان گرفتن : بر مسندش اگر نفشاند گل نشاطگیرد صبا ز بلبل تصویر ترجمان .ملا طغرا (از آنندراج ).