کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترت ومرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترت ومرت
/tartomart/
معنی
پراکنده؛ پریشان؛ زیروزبر؛ تارومار؛ تباه؛ تبست: ◻︎ آن مال و نعمتش همه گردید ترتومرت / آن خیل و آن حشم همه گشتند زاروار (خجسته: شاعران بیدیوان: ۱۶۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترت ومرت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tartomart پراکنده؛ پریشان؛ زیروزبر؛ تارومار؛ تباه؛ تبست: ◻︎ آن مال و نعمتش همه گردید ترتومرت / آن خیل و آن حشم همه گشتند زاروار (خجسته: شاعران بیدیوان: ۱۶۱).
-
واژههای مشابه
-
تُرت
لهجه و گویش تهرانی
ترد
-
ترت و مرت
فرهنگ فارسی معین
(تَ تُ مَ) 1 - (ص مر.) تارومار. 2 - پراکنده ، پریشان . 3 - (اِمر.) تاخت وتاراج .
-
ترت و پرت شدن
لغتنامه دهخدا
ترت و پرت شدن . [ ت َ ت ُ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پرت و پلا شدن . پریشان شدن . پراکنده شدن .
-
ترت و پرت کردن
لغتنامه دهخدا
ترت و پرت کردن . [ ت َ ت ُ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پراکندن . پرت و پلا کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به «ترت و پرت » و «ترت و مرت » شود.
-
ترت و پرت گفتن
لغتنامه دهخدا
ترت و پرت گفتن . [ ت َ ت ُ پ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) هذیان گفتن . پرت و پلا گفتن . بیهوده گفتن در اثر بیماری یا مستی یا جنون . پراکنده گفتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
ترت و پرت
لغتنامه دهخدا
ترت و پرت . [ ت َ ت ُ پ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) هذیان . پرت و پلا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (ص مرکب ، از اتباع ) تار و مار. ترت و مرت . پخش و پلا. (یادداشت ایضاً).
-
ترت و مرت
لغتنامه دهخدا
ترت و مرت . [ ت َ ت ُ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تباه و تبست باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 51). این لغت از اتباع است بمعنی تاخت و تاراج و زیر و زبر و پراکنده و پریشان و بزیان رفته و نقصان آمده و ازهم افتاده . (برهان ) (از ناظم الاطباء). زیر و زبر، مر...
-
تَرت و پَرت
فرهنگ گنجواژه
هذیان چرت و پرت . ترت و پرت شدن= پرت و پلا شدن . ترت و پرت کردن= پرت و پلا کردن . ترت و پرت گفتن
-
تَرت و مَرت
فرهنگ گنجواژه
تار و مار.
-
واژههای همآوا
-
ترت و مرت
فرهنگ فارسی معین
(تَ تُ مَ) 1 - (ص مر.) تارومار. 2 - پراکنده ، پریشان . 3 - (اِمر.) تاخت وتاراج .
-
ترت و مرت
لغتنامه دهخدا
ترت و مرت . [ ت َ ت ُ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تباه و تبست باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 51). این لغت از اتباع است بمعنی تاخت و تاراج و زیر و زبر و پراکنده و پریشان و بزیان رفته و نقصان آمده و ازهم افتاده . (برهان ) (از ناظم الاطباء). زیر و زبر، مر...
-
تَرت و مَرت
فرهنگ گنجواژه
تار و مار.