کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترتیب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
arranges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترتیب می دهد، مرتب کردن، ترتیب دادن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، اراستن، قرار گذاشتن، طبقه بندی کردن، طبقهبندییا جور کردن
-
untuned
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناامید، فاقد هم اهنگی کردن، مختل کردن، بی ترتیب کردن
-
untuning
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناپایداری، فاقد هم اهنگی کردن، مختل کردن، بی ترتیب کردن
-
untunes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی تردید، فاقد هم اهنگی کردن، مختل کردن، بی ترتیب کردن
-
رتب
دیکشنری عربی به فارسی
مرتب کردن , ترتيب دادن , اراستن , چيدن , قرار گذاشتن , سازمند کردن , مستعد کردن , ترتيب کارها را معين کردن
-
disposes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در اختیار دارد، مرتب کردن، مستعد کردن، ترتیب کارها را معین کردن
-
dispose
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انتقال، مرتب کردن، مستعد کردن، ترتیب کارها را معین کردن
-
derange
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خراب شدن، بی ترتیب کردن، دیوانه کردن، بر هم زدن
-
marshalling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مارچینگ، مرتب کردن، به ترتیب نشان دادن، راهنمایی کردن با
-
deranging
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از بین بردن، بی ترتیب کردن، دیوانه کردن، بر هم زدن
-
deranged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متناقض، بی ترتیب کردن، دیوانه کردن، بر هم زدن
-
marshalled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
marshalled، مرتب کردن، به ترتیب نشان دادن، راهنمایی کردن با
-
deranges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تفاوت ها، بی ترتیب کردن، دیوانه کردن، بر هم زدن
-
ordain
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مقدمه، مقرر داشتن، ترتیب دادن، مقدر کردن، وضع کردن، امر کردن، فرمان دادن
-
ordained
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعیین شده، مقرر داشتن، ترتیب دادن، مقدر کردن، وضع کردن، امر کردن، فرمان دادن