کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترتیب خطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
linear order
ترتیب خطی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ترتیبی مانند < بر مجموعۀ با این ویژگی که بهازای هرa وb درs فقط یکی از گزارههایa < b،a = b یا B < aدرست باشد متـ . ترتیب کلی total order
-
واژههای مشابه
-
ترتيب
دیکشنری عربی به فارسی
ترتيب , نظم , قرار , مقدمات , تصفيه , حالت , مشرب , خو , مزاج , تمايل
-
ترتیب دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سامانبخشیدن، سامان دادن، منظم کردن، نظم دادن ۲. برپا کردن، درست کردن، سازمان دادن ۳. آراستن
-
به ترتیب
فرهنگ واژههای سره
دهنادین
-
بی ترتیب
فرهنگ واژههای سره
درهم، نابسامان
-
firing order, ignition order, firing sequence
ترتیب احتراق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] ترتیبی که عمل احتراق در سیلندرهای مختلف موتور مطابق با آن صورت میگیرد
-
inductive order
ترتیب استقرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ترتیبی در یک مجموعه که در آن هر زیرمجموعۀ ناتهی دستکم یک عضو کمین دارد
-
author order
ترتیب پدیدآورمحور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] تنظیم مواد کتابخانهای یا شناسههای (entries) مربوط به آنها براساس ترتیب الفبایی نام پدیدآوران
-
partial order, ordering, order relation
ترتیب جزئی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] رابطهای دوتایی میان اعضای یک مجموعه که بازتابی و پادمتقارن و ترایا باشد
-
cylinder sequence
ترتیب سیلندرها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] ترتیب شمارهگذاری سیلندرها در موتورهای چندسیلندر درونسوز که از جلو به عقب موتور یا برعکس است
-
ترتیب دادن
لغتنامه دهخدا
ترتیب دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) راست کردن و آراسته کردن . (ناظم الاطباء) : تا مصارعت کردند و مقامی منیع ترتیب دادند. (گلستان ).آنچه بر شاهدان حسن رواست جمله ترتیب داده بر اندام . سنجر کاشی (از آنندراج ).|| هر چیزی را در جای و مقام خود نهادن و نظم ...
-
ترتیب کردن
لغتنامه دهخدا
ترتیب کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترتیب دادن . (ناظم الاطباء). || در شواهد زیر بمعنی فراهم کردن ، گرد آوردن و نظم دادن آمده است : و چون ملوک طوایف را ترتیب کرد بابل و پارس و قهستان خاص را بازگرفت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 58). و قومی را از اهل ...
-
ترتیب نهادن
لغتنامه دهخدا
ترتیب نهادن . [ ت َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نظام نهادن . رسم گذاردن و انجام دادن کاری بر آئین نظم : خواجه احمد بدیوان آمدو بنشست و شغل وزارت سخت نیکو پیش گرفت و ترتیبی و نظامی نهاد که سخت کافی و شایسته و آهسته و ادیب و فاضل و معاملت دان بود. (تاریخ...
-
ترتیب داده
لغتنامه دهخدا
ترتیب داده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) منظم و نیورادداده . (ناظم الاطباء). مرتب . ترتیب داده شده . (فرهنگ نظام ).