کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تربیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تربیت
/tarbiyat/
معنی
۱. پروردن؛ پروراندن؛ پرورش دادن.
۲. ادب و اخلاق به کسی یاد دادن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پرورش، تادیب، تعلیم، تهذیب،
۲. فرهنگ، فرهیختگی، نزاکت
۳. پروراندن، پروردن، پرورش دادن
برابر فارسی
پرورش، فرهیختن
فعل
بن گذشته: تربیت کرد
بن حال: تربیت کن
دیکشنری
culture, education, nurture, training, upbringing
-
جستوجوی دقیق
-
تربیت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرورش، تادیب، تعلیم، تهذیب، ۲. فرهنگ، فرهیختگی، نزاکت ۳. پروراندن، پروردن، پرورش دادن
-
تربیت
فرهنگ واژههای سره
پرورش، فرهیختن
-
تربیت
فرهنگ فارسی معین
(تَ یَ) [ ع . تربیة ] (مص م .) 1 - پروردن . 2 - ادب و اخلاق را به کسی آموختن . ؛ ~بدنی سازمانی که برنامه ریزی و اجرای امور ورزشی را بر عهده دارد. ؛ ~معلم مرکزی که دانشجویان را برای تدریس در مدارس یا دانشگاه ها آموزش می دهد، دانش سرا.
-
تربیت
لغتنامه دهخدا
تربیت . [ ت َ ] (ع مص ) پروردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد): چون بقدرت بیچون ترتیب تربیَت و تربیت و تزتیت عالم امکان بدرجه ٔ رابع رسند. (دره ٔ نادره چ شهیدی ص 12). || دست نرم بر انزلی بچه زدن تا بخواب رود. (منتهی الار...
-
تربیت
لغتنامه دهخدا
تربیت . [ ت َ ی َ ] (اِخ ) میرزا محمد علیخان تبریزی (1256 - 1318 هَ . ش .). مردی فاضل و متتبع بود و کتابخانه ٔ مفصل معتبری از کتب خطی و چاپی فراهم کرده ... در اثناء جنگ جهانگیر اول 1914 - 1918 م . آن مرحوم با جمعی ایرانیان مهاجر دیگر به برلین آمده بو...
-
تربیت
لغتنامه دهخدا
تربیت . [ ت َ ی َ ] (از ع ، مص ) تربیة. پرورانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پروردن . (دهار) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). پروردن و آموختن ، وبا لفظ دادن و کردن مستعمل . (آنندراج ) : بی تربیت طبیب رنجورم بی تقویت علاج ب...
-
تربیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تربیة] tarbiyat ۱. پروردن؛ پروراندن؛ پرورش دادن.۲. ادب و اخلاق به کسی یاد دادن.
-
تربیت
دیکشنری فارسی به عربی
اسلوب , غذاء
-
واژههای مشابه
-
عالم تربیت
لغتنامه دهخدا
عالم تربیت . [ ل َ م ِ ت َ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زمان تربیت و تأدیب . (ناظم الاطباء).
-
تربیت کردن
واژگان مترادف و متضاد
ادب کردن، پرورش دادن، تادیب کردن، تعلیم دادن، فرهیختن، بار آوردن، پروراندن
-
تربیت شده
فرهنگ واژههای سره
پرورده
-
تربیت کردن
فرهنگ واژههای سره
پرورش دادن، فرهیختن
-
بی تربیت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bitarbiyat ۱. بیادب.۲. کسی که تعلیم و تربیت ندیده.
-
auditory training
تربیت شنوایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] به کار بستن روشهای توانبخشی شنوایی برای استفادۀ بهینۀ فرد از باقیماندۀ شنوایی