کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تربز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تربز
/to(a)rboz/
معنی
۱. هندوانه.
۲. خیار.
۳. بادرنگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تربز
لغتنامه دهخدا
تربز. [ ت َ ب ُ ] (اِ)تربزه . هندوانه . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : بود تخم دنیا و دین کاشتن دو تربز بیک دست برداشتن . طغرا (از آنندراج ).|| بادرنگ . || خیار. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (ن...
-
تربز
لغتنامه دهخدا
تربز. [ت ُ ب ِ / ب ُ ] (اِ) ترب را گویند و بعربی فجل خوانند. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). با ضم اول و کسر ثالث ، مخفف تربیزه است که بمعنی ترب کوچک است . رجوع به ترب و تربزه و تربیزه شود.
-
تربز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تربزه› (زیستشناسی) to(a)rboz ۱. هندوانه.۲. خیار.۳. بادرنگ.
-
تربز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) torbe(o)z تُرُب.
-
واژههای همآوا
-
تربض
لغتنامه دهخدا
تربض . [ت َ رَب ْ ب ُ ] (ع مص ) اندک اندک روزگار گذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || برخاستن مرد از جای خود و بعلت ضعف بی حرکت ماندن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). اشکنه ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
اندینه
لغتنامه دهخدا
اندینه . [اَ ن َ ] (اِ) تربز. (آنندراج ). رجوع به تربز شود.
-
قارپوز
لغتنامه دهخدا
قارپوز. (ترکی ، اِ)بطیخ هندی . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). تربز. (آنندراج ).
-
دابوغ
لغتنامه دهخدا
دابوغ . (اِ) هندوانه . خربزه ٔ هندی . خربز، به معنی هندوانه که آن را تربز گویند. (غیاث ).
-
تربزه
لغتنامه دهخدا
تربزه . [ ت ُ ب ُ زَ / زِ ] (اِ) تربز. هندوانه . (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ).میوه ٔ شیرین مبردی که بقدر خربزه و نام دیگر تکلمیش هندوانه است . این لفظ در سنسکریت ترمبوجم است . در هندوستان این میوه را تَربوز گویند. (فرهنگ نظام )....
-
تربیزه
لغتنامه دهخدا
تربیزه . [ ت ُ زَ / زِ ] (اِ) در جنوب ایران تربچه را گویند و در زبان فارسی لفظ «َیزه » هم مثل لفظ «چه » علامت تصغیر است ، و تربزه مخفف تربیزه است . (از فرهنگ نظام ). رجوع به ترب و تربز و تربزه شود.
-
باباشیخی
لغتنامه دهخدا
باباشیخی . [ ش َ / ش ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) یک نوع خربزه ایست بسیار لطیف . (شرفنامه ٔ منیری ) (شعوری ج 1) : در بخارا به کنار جوی رفتم خربزه ٔ باباشیخی بغایت تازه ... چنانک گوئی این ساعت از پالیز بیرون آمده است . (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی مؤلف ). چو...