کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تراک
/tarāk/
معنی
۱. صدای شکستن یا ترکیدن چیزی.
۲. (اسم) ‹ترک› چاک؛ شکاف؛ رخنه.
۳. صدای رعد: ◻︎ وآن شب تیره کآن ستاره برفت / وآمد از آسمان به گوش تراک (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۷۹).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تراک
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) صدای شکستن یا شکافتن چیزی .
-
تراک
لغتنامه دهخدا
تراک . [ ت َ ] (اِ صوت ، اِ) چاک و شکاف . (برهان ). شکاف ، که الحال طراق گویند. (فرهنگ رشیدی ). شکاف . (فرهنگ جهانگیری ). مصدرش ترکیدن بود. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). چاک و شکاف و شقاق . (ناظم الاطباء). چاک و شکاف در جسم سخت که در تکلم تَرَک است ....
-
تراک
لغتنامه دهخدا
تراک . [ ت َ ک ِ ] (ع اِ فعل ) اسم فعل است ، بمعنی بگذار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسم فعل است و معنی آن یعنی ترک کن ، چنانکه شاعر گوید : تراکها من ابل تراکهااماتری الموت لدی ادراکها.؟ (از اقرب الموارد).
-
تراک
لغتنامه دهخدا
تراک . [ ت َرْ را ] (ع ص ) بسیار ترک کننده . (المنجد).
-
تراک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹طراق، تراغ› tarāk ۱. صدای شکستن یا ترکیدن چیزی.۲. (اسم) ‹ترک› چاک؛ شکاف؛ رخنه.۳. صدای رعد: ◻︎ وآن شب تیره کآن ستاره برفت / وآمد از آسمان به گوش تراک (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۷۹).
-
واژههای مشابه
-
تِراک
لهجه و گویش تهرانی
شکاف، درز،ترک
-
چار تراک
لهجه و گویش تهرانی
چهار قاچ شدن پوست
-
واژههای همآوا
-
طراک
لغتنامه دهخدا
طراک . [ طَ ] (اِ صوت ) بمعنی طراق است که آواز کوفتن و شکستن چیزها باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به طراق و طراقه شود.
-
تِراک
لهجه و گویش تهرانی
شکاف، درز،ترک
-
جستوجو در متن
-
traik
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تراک
-
چاک
لهجه و گویش تهرانی
شکاف، ترک (تراک)، دریدگی لباس، دریدگی، پارگی، شکافتگی
-
غاچ خوردگی
لغتنامه دهخدا
غاچ خوردگی . [ خوَرْ / خُر دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ترکیدگی . کافتگی . کفتگی . شکافتگی . کافتیدگی . شکاف . ترک . تراک .