کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراورسکِش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کش
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ په . ] 1 - (اِ.) سینه و صدر. 2 - بغل ، پهلو. 3 - (ص .) خوب ، خوش . 4 - خودستا، متکبر.
-
کش
فرهنگ فارسی معین
(کَ یا کِ) (فع .) 1 - کشیدن : کش و قوس . 2 - دوم شخص مفرد از امر حاضر از «کشیدن ». 3 - (ص فا.) در ترکیب به معنی «کشنده » آید به معانی ذیل : الف - کشنده ، برنده : غاشیه کش . ب - تحمل کننده : جفاکش . ج - تماس دهنده ، مالنده : جاروکش . د - نوشنده ، آشا...
-
کش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) دفعه ، مرتبه ، بار.
-
کَش
لهجه و گویش بختیاری
kaš کِش، نوار لاستیکى داراى قابلیت ارتجاع بسیار.
-
کِش
لهجه و گویش بختیاری
keš صدا bi keš>:بىصدا؛ keš nakon:حرف نزن؛ keš nida:چیزى نمىگوید> .
-
کَش
لهجه و گویش تهرانی
مرتبه، صد مرتبه رفتم آنجا
-
کِش
لهجه و گویش تهرانی
بار: صد کش رفتم بازار
-
کش
لهجه و گویش تهرانی
زمین آبدار
-
کَش
لهجه و گویش تهرانی
بار ،نوبت
-
کش کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش کش . [ ک ِ ک ِ ک ِ / ک ُ ک ُ ک ُ ] (صوت ) آوازی که بدان سگ را بر سگی یا بر غریبی آغالند. (یادداشت مؤلف ) . || کلمه ای است که برای آرام کردن طفل شیرخواره ٔ گریان و خوابانیدن او گویند و عرب بیسک و ویسک گوید. (یادداشت مؤلف ).
-
کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش . [ ک َ ک َ ] (اِ) آنکه در پاره ای از اراضی کم آب چون کرمان آب را با آلتی مخصوص بجریان آرد. (یادداشت مؤلف ). || (ق مرکب ) خوش خوش . باکشی : دجله ززلفش مشکدم زلفش چو دال دجله خم نازک تنش چون دجله هم کش کش خرامان دیده ام .خاقانی .
-
کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش . [ ک ِ ک ِ ] (صوت ) آوازی است که بدان سگ را بر نخجیر یا سگی دیگر و امثال آن برآغالند. کیش کیش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کُش کُش شود. || کلمه ای که بدان مرغ خانگی یا مرغان دیگر را رانند.
-
کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از بلوک خورکام دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت . واقع در 45هزارگزی خاور رودبار و سی و سه هزارگزی رستم آباد آب آن از چشمه و راه مالرو است بین این ده و صیقلده قلعه خرابه ای واقع است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
-
کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش . [ ک ُ ک ُ ] (صوت )کلمه ای که بدان سگ را بر مهاجمی (آدمی یا حیوان دیگر) برانگیزند و تحریک کنند و برآغالند و آن ممکن است مخفف کوش کوش امر از کوشیدن باشد یا امر از کشتن .
-
فاصلۀ تراورس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ← فاصلۀ ریلبند