کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراورسکِش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تراورسکِش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ← ریلبندکِش
-
واژههای مشابه
-
تراورس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ← ریلبند
-
تراورس
فرهنگ فارسی معین
(تِ وِ) [ فر. ] (اِ.) تخته های چوبی ضخیم که در زیر ریل های راه آهن به طور عرضی قرار می دهند، ریل بند (فره ).
-
تراورس
لغتنامه دهخدا
تراورس . [ تْرا / ت ِ وِ ] (فرانسوی ، اِ) چوبها و تخته هائی که در راه آهن زیر خطوط آهن در عرض می گذارند. لفظ مذکور فرانسوی است و جزء زبان فارسی نشده است .(فرهنگ نظام ). اما امروزه در فارسی به کار می رود.
-
تراورس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: traverse] terāvers چوب یا بتن ضخیم و مقاومی که در عرض خطآهن، با فاصلۀ یکسان زیر ریلها کار میگذارند.
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ] (اِخ ) دهی است از توابع طالقان شهرستان تهران با 734تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک َ ] (اِ) بغل و ابط. (ناظم الاطباء). بغل . (برهان ) : چرا گفت نگرفتمش زیر کش چرا بر کمر کردمش پنجه بش . فردوسی .می به زیر کش و سجاده ٔ زهدم بر دوش آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم . حافظ.- زیر کش گرفتن (برگرفتن ) ؛ زیر بغل گرفتن : عوج ... فر...
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک َ ] (اِ) بار.کرت . دفعه . مرتبه . نوبه . یک کش ، یک بار. یک نوبت .
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک َ ] (اِ) کشه و آن خطی باشد که بجهت باطل شدن بر نوشته کشند. خطی که برای بطلان بر نوشته کشند و آن را کشه نیزگویند. (آنندراج ). کشه و خطی که جهت باطل نمودن بر نوشته کشند. (ناظم الاطباء). خط نه . کشه : دفتر لوح و قلم را کاتبی کش عفوی کش بجرم کات...
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سربازان شهرستان ایرانشهر با 150تن سکنه . ساکنین آن از طوایف سرباز هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک َ ] (اِخ ) ستاره ٔ زحل . (برهان ).
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک َ ] (اِخ ) نام شهری است از ماوراءالنهر نزدیک به نخشب و مشهور به سبز. گویند حکیم بن عطا که به مقنع اشتهار دارد مدت دو ماه هر شب ماهی از چاه سیام که در نواحی آن شهر است بیرون می آورد که چهار فرسخ در چهار فرسخ پرتو می انداخت . (برهان ). نام شهر...
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک َ ] (ص ) خوش . به معنی خوش و نیک باشد چنانکه گویند کش رفتار و کش گفتار یعنی خوش رفتار و خوش گفتار. (برهان ). به معنی خوب و خوش است و کشی مرادف خوبی است . (آنندراج ) : کش ، در چمن رسول بخرامم خوش ، در حرم خدای بگرازم . سنائی .به نخجیر شد شاه ...
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) هر چیز لاستیکی یا لاستیک دار قابل ارتجاع یعنی چون بکشند ممتد شود و چون فرو گذارند بحالت اول خود باز گردد. نوار لاستیکی قابل ارتجاع اعم از آنکه در پارچه بافته شده و یا بصورت لاستیک خالص باشد. (فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). نو...