کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراواییسنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سنج
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: sanj (اسم) (موسیقی) [قدیمی] senj از آلات موسیقی و آن دو صفحۀ برنجی مدور و محدب است که با دست بر هم کوبیده میشود. در ارکسترهای سمفونیک یکی از سازهای کوبی اصلی است و به طریقههای مختلف نواخته میشود.
-
سنج
دیکشنری فارسی به عربی
رنين
-
intrinsic permeability
تراوایی ذاتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] قابلیت عبور آسان یک سیال از محیط متخلخل
-
complex permeability
تراوایی مختلط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] خاصیتی از مادۀ مغناطیسی که متناسب است با نسبت القاوری پیچۀ دارای هسته به پیچۀ بدون هسته
-
absolute permeability
تراوایی مطلق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] توانایی یک سنگ برای انتقال یک سیال در شرایط سیرشدگی صددرصد
-
magnetic permeability
تراوایی مغناطیسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نسبت میدان مغناطیسی به مغناطش
-
effective permeability
تراوایی مؤثر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] توانایی یک سنگ در انتقال یک سیال مانند گاز در مجاورت سیالهای دیگر مانند نفت یا آب
-
relative permeability
تراوایی نسبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] نسبت تراوایی مؤثر به تراوایی مطلق
-
specific permeability
تراوایی ویژه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] تراوایی بستر یک رود که برابر است با حاصلِضرب یک عدد ثابت در مربع قطر حفرههای آن
-
permeability coefficient
ضریب تراوایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] آهنگ جریان یافتن آب از یک مقطع مشخص
-
گنجینه سنج
لغتنامه دهخدا
گنجینه سنج . [ گ َ ن َ / ن ِ س َ ] (نف مرکب ) گنجینه گشای . خزانه دار. گنجینه دار. (ناظم الاطباء). کسی که گنجینه را می سنجد و وزن میکند. که زرها را سنجد و در خزانه نهد : دگر زآن مجوسان گنجینه سنج به آتشکده کس نیاکند گنج . نظامی .گره کرد زآن سان ترازو...
-
کینه سنج
لغتنامه دهخدا
کینه سنج . [ ن َ / ن ِ س َ ] (نف مرکب ) کینه دار. کینه کش .کینه ور. کینه ورز. (آنندراج ). انتقامجو : به جای فرستادن نزل و گنج چرا با هزبران شدی کینه سنج ؟نظامی (از آنندراج ).
-
کرشمه سنج
لغتنامه دهخدا
کرشمه سنج . [ ک ِ رِ م َ / م ِ س َ ] (نف مرکب ) آنکه کرشمه ٔ معشوقان و دیگران سنجد. هدف کرشمه . (فرهنگ فارسی معین ) : به صوفیانه ادایی که سر زد از لب ماکرشمه سنج کنایات این و آن گشتیم .طالب آملی (از آنندراج ).
-
گاه سنج
لغتنامه دهخدا
گاه سنج . [ س َ ] (اِ مرکب ) وقت سنج . آلت اندازه گیری زمان .
-
گران سنج
لغتنامه دهخدا
گران سنج . [ گ ِ س َ ] (ص مرکب ) گران سنگ . وزین : چو شاه آن متاع گران سنج دیدچو دریا یکی دشت پرگنج دید. نظامی .رجوع به گران سنگ شود.