کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
الماس تراش
لغتنامه دهخدا
الماس تراش . [ اَ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه الماس را تراشد. (از آنندراج ). آنکه الماس ودیگر گوهرها را تراش میدهد. (ناظم الاطباء). || (ن مف مرکب / ص مرکب ) نوعی از شیشه و جواهر حکاکی کرده شده . (از بهار عجم ) (از آنندراج ) : عشق بر داغ دلم سوده ٔ ...
-
بت تراش
لغتنامه دهخدا
بت تراش . [ ب ُ ت َ ] (نف مرکب ) که بت تراشد. بت ساز. بت گر. (از آنندراج ). صنم تراش . کسی که بت می سازد و بت می تراشد. (ناظم الاطباء). آنکه از سنگ صورت بت برآرد.- آزر بت تراش ؛ نام پدر (یا عم ) ابراهیم پیغمبر است : همچو آزر بت تراش که جواب حجت پسر ...
-
بهانه تراش
لغتنامه دهخدا
بهانه تراش . [ ب َ ن َ / ن ِ ت َ ] (نف مرکب ) کسی که برای هر کاری عذری ناموجه آورد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
خاصه تراش
لغتنامه دهخدا
خاصه تراش . [ خاص ْ ص َ ت َ ] (نف مرکب ) سلمانی مخصوص پادشاه یا امیر یا حاکم . دلاک خاصه شاه یا بزرگ شهری ، گرای [ گ َ ر را ] شاهی یا حاکمی . خاصه ٔ خان .
-
چوب تراش
لغتنامه دهخدا
چوب تراش . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد که در 24 گزی خاور ماسور و 24 گزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک واقع است . جلگه و معتدل است . 350 تن سکنه دارد. از رود طاف مشروب میشود. از محصولاتش غلات ، لبنیات و حبو...
-
چوب تراش
لغتنامه دهخدا
چوب تراش . [ ت َ ] (نف مرکب ) تراشنده ٔ چوب . خراشنده وورقه ها از سطح چوب برکننده . نحات . خراط. || (اِ مرکب ) رند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). رنده . آلتی که بدان از سطح چوب ورقه های نازک جدا کنند.
-
خط تراش
لغتنامه دهخدا
خط تراش . [ خ َطْ طِ ت َ ] (نف مرکب ) نام چاقویی است که خط را می تراشد و پاک می کند . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرج تراش
لغتنامه دهخدا
خرج تراش . [ خ َ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه برای تحقق امری خرج فراوان پیش بینی می کند.آنکه برای انجام امری بیش از لزوم ایجاد خرج کند.
-
حساب تراش
لغتنامه دهخدا
حساب تراش . [ ح ِ ت َ ] (نف مرکب ) کسی که برای دیگران حساب سازی کند. جعل کننده ٔ صورت حساب .
-
خوش تراش
لغتنامه دهخدا
خوش تراش . [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ ] (ص مرکب ) نیکوتراشیده . || با هیئت و شکل زیبا چنانکه ساق پایی . || خوش شکل . نیک صورت . زیبااندام . قشنگ . (ناظم الاطباء).
-
خاصه تراش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] xās[s]etarāš سلمانی مخصوص پادشاه یا فرمانروا.
-
قلم تراش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] qalamtarāš چاقوی کوچکی که با آن سر قلم را میتراشند.
-
سنگ تراش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) sangtarāš ۱. کسی که سنگ برای ساختمان میتراشد.۲. کسی که چیزهایی مانند مجسمه و ظرفهای سنگی یا چیزهایی دیگر از سنگ میتراشد.
-
ریش تراش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) rištarāš ۱. کسی که موی سر و صورت افراد را اصلاح میکند؛ تراشندۀ ریش.۲. وسیلۀ کوچک برقی برای تراشیدن موی صورت.
-
تراش کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) tarāškār کسی که پیشهاش تراش دادن فلزات با ماشین یا سوهان است.