کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تراشیدن
/tarāšidan/
معنی
۱. ستردن موی از بدن با تیغ.
۲. جدا کردن پوسته یا ورقههای نازک از چوب یا فلز با رنده یا سوهان یا چرخ؛ تراش دادن.
۳. صاف کردن چوب یا تخته.
۴. خراشیدن و پاک کردن چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ازاله، حلق
۲. تراش دادن،
۳. خراطی کردن، رندیدن
۴. زدودن، ستردن
۵. خراشیدن
۶. صاف کردن
۷. در آوردن، جعل کردن، ساختن
۸. خلق کردن
فعل
بن گذشته: تراشید
بن حال: تراش
دیکشنری
carve, lathe, pare, scale, scrape
-
جستوجوی دقیق
-
تراشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ازاله، حلق ۲. تراش دادن، ۳. خراطی کردن، رندیدن ۴. زدودن، ستردن ۵. خراشیدن ۶. صاف کردن ۷. در آوردن، جعل کردن، ساختن ۸. خلق کردن
-
تراشیدن
فرهنگ فارسی معین
(تَ دَ) (مص م .) 1 - ستردن موی به وسیلة تیغ از بدن . 2 - سابیدن چوب یا فلز به وسیلة سوهان یا رنده .
-
تراشیدن
لغتنامه دهخدا
تراشیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) ستردن موی و جز آن . (ناظم الاطباء). از تراش + َیدن (مصدری )، پهلوی «تاشیتن » ... سغدی «تش » (بریدن )... گورانی «تاشن » ، گیلکی «بتاشتن » ، طبری «بتاشیین » . ستردن موی و جز آن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : ز شوخی و مردم خراشید...
-
تراشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: tašītan] tarāšidan ۱. ستردن موی از بدن با تیغ.۲. جدا کردن پوسته یا ورقههای نازک از چوب یا فلز با رنده یا سوهان یا چرخ؛ تراش دادن.۳. صاف کردن چوب یا تخته.۴. خراشیدن و پاک کردن چیزی.
-
تراشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
احذف , اقطع , امح , حبوب , حلاقة , قبر , هالة , ورطة
-
تراشیدن
لهجه و گویش تهرانی
پیدا کردن :آشنا()،پارتی()،واسطه()
-
واژههای مشابه
-
تِراشیدَن
لهجه و گویش بختیاری
terâšidan تراشیدن.
-
اشکال تراشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) ایراد گرفتن .
-
کار تراشیدن
لغتنامه دهخدا
کار تراشیدن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد کار برای کسی .
-
ناف تراشیدن
لغتنامه دهخدا
ناف تراشیدن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) صاحب آنندراج «کنایه از کشتن و هلاک کردن » گوید و بیت ذیل را از عرفی به شاهد آن آرد، اما در استنباط خود بر صواب نیست و بیت شاهد «از ناف تراشیدن » نیست : به سنبل می زند چوگان زلفی سیلی خجلت که از ناف آهوی چین می تراش...
-
موی تراشیدن
لغتنامه دهخدا
موی تراشیدن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تراشیدن موی سر و ریش . موی گیسو ستردن . (از یادداشت مؤلف ). سبت . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). و رجوع به موی تراش شود.
-
ناخن تراشیدن
لغتنامه دهخدا
ناخن تراشیدن . [ خ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) ناخن گرفتن از بن انگشتان . ناخن برآمده را گرفتن . (از ناظم الاطباء).
-
الماس تراشیدن
لغتنامه دهخدا
الماس تراشیدن . [ اَ ت َ دَ ] (مص مرکب ) عمل شخص الماس تراش . تراشیدن الماس . رجوع به الماس تراش شود.
-
بهانه تراشیدن
لغتنامه دهخدا
بهانه تراشیدن . [ ب َ ن َ / ن ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) عذر و بهانه ٔ بی جا آوردن . (فرهنگ فارسی معین ).