کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترازو گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترازو گشتن
لغتنامه دهخدا
ترازو گشتن . [ ت َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) ترازو شدن : نیم آگاه از زلف بلندش اینقدر دانم که از دلها ترازو گشت مژگان رسای او. صائب (از بهار عجم و آنندراج ).و رجوع به ترازو شدن شود.
-
واژههای مشابه
-
کج ترازو
لغتنامه دهخدا
کج ترازو. [ ک َ ت َ] (ص مرکب ) که ترازو کج دارد. که ترازوی سرک دار بکار برد کم فروشی را. || کم فروش : سوم کج ترازوی ناراست خوی ز فعل بدش هر چه خواهی بگوی .سعدی .
-
هم ترازو
لغتنامه دهخدا
هم ترازو. [ هََ ت َ ] (ص مرکب ) هم وزن و برابر و مقابل و هم قوت . (از آنندراج ) : ندارد فعل من آن زوربازوکه با عدل تو باشد هم ترازو. نظامی .سیه کوله ٔ گردبازو منم گران کوه را هم ترازو منم . نظامی . || قرین . جفت : کاو را به زر و به زور بازوگردانم با ...
-
چرب ترازو
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (ص مر.) کسی که اعمال نیکش بر اعمال بدش فزونی دارد.
-
هم ترازو
فرهنگ فارسی معین
(هَ. تَ) (ص .) برابر، مساوی .
-
آب ترازو
لغتنامه دهخدا
آب ترازو. [ ت َ ] (اِ مرکب ) دانش تسطیح زمین و کاریز سهولت جریان آب را.- آب ترازو کردن ؛ تسطیح زمین و کاریز بصورتی که آب جریان کند.
-
ترازو زدن
لغتنامه دهخدا
ترازو زدن . [ ت َ زو زَ دَ ] (مص مرکب ) چون روستائی در شهر وارد شود بازاریان ترازوی مس یا برنج بردارند و در قفای او روان شده آن ترازو را بهم زنند تا آوازی از آن برآید و مردم شهر مطلع شده هنگامه ٔ ریشخند گرم کنند. (آنندراج ) : از پی عقل ، جنون گرم ترا...
-
ترازو ساختن
لغتنامه دهخدا
ترازو ساختن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) ترازو کردن . ساختن و درست کردن ترازو : ز نارنج اگر طفل سازد ترازوکه نارنج و زر هر دو یکسان نماید. خاقانی .رجوع به ترازو کردن شود.
-
ترازو شدن
لغتنامه دهخدا
ترازو شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از برابر شدن دو غنیم باشد در شجاعت و زور. (برهان ). برابر و مقابل شدن دوغنیم چنانکه هیچ یک بر دیگری غلبه نکند و ظفر نیابد.(فرهنگ رشیدی ). کنایه از برابر شدن دو غنیم باشد چنانکه هیچکدام بر دیگری غلبه نتواند ...
-
ترازو کردن
لغتنامه دهخدا
ترازو کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترازو ساختن . ترازو درست کردن : بس طفل کآرزوی ترازوی زر کندنارنج از آن خَرَد که ترازو کند ز پوست . خاقانی .گرچه ز نارنج پوست طفل ترازو کندلیک نسنجد بدان زیرک زرّ عیار. خاقانی .صاحب آنندراج در ذیل «ترازو کردن تیر...
-
ترازو نهادن
لغتنامه دهخدا
ترازو نهادن . [ ت َ ن ِ /ن َ دَ ] (مص مرکب ) ترازو برافراختن . ترازو روان کردن . کنایه از ترازو نصب کردن . (آنندراج ) : بزرگان ایران بفرهنگ اوترازو نهادند بر سنگ او. نظامی (از آنندراج ).و جناب خیرالمدققین در شرح بیت ... می فرماید یعنی ترازو نصب کردند...
-
زبانه ٔ ترازو
لغتنامه دهخدا
زبانه ٔ ترازو. [ زَ ن َ ی ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تکمه و میله ٔ میان شاهین ترازو. رجوع به زبانه و زبانه ٔ شاهین و زبانه ٔ میزان شود.
-
زبان ترازو
لغتنامه دهخدا
زبان ترازو. [ زَ ن ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خار ترازوی زرسنج . (غیاث اللغات ). خاری که در میان دسته ٔترازوی زر بشکل زبان باشد و چون آن خار برابر باشد و چپ و راست سرنکشد وزن راست باشد. (آنندراج ). لسان المیزان . (المنجد). نقیب . (منتهی الارب )...
-
سنگ ترازو
لغتنامه دهخدا
سنگ ترازو. [ س َ گ ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صنجه . (دهار). سنجه . (دهار). وزنه .