کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترازهگیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
deballasting
ترازهبَرداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] عمل تخلیۀ ترازه برای بارگیری
-
clean ballast
ترازۀ پالوده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] آبی که به داخل مخازن نفتی کاملاً شسته و تمیزشده ریخته و حمل میشود
-
permanent ballast
ترازۀ دائمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] سنگ یا بتن یا شمش آهن یا سرب که در شناور حمل میشود تا آن را پایدارتر یا ترازمندتر کند و عیوب ناشی از اشتباهات طراحی آن را بپوشاند یا نوع کاربری آن را تغییر دهد
-
shifting ballast, portable ballast
ترازۀ منقول
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تکهای آهن یا کیسههای شن یا موارد مشابه قابلجابهجایی که بهعنوان ترازه در شناورهای کوچک گنجانده میشود تا شناور ترازمند شود
-
ballast pump
تلمبۀ ترازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تلمبهای برای پر و خالی کردن ترازۀ مایع از مخازن شناور
-
ballast port
دریچۀ ترازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] دریچهای برای پر یا خالی کردن ترازههای شنی و قلوهسنگها در شناورهای کوچک
-
neuromodulator
پیترازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] هر مادۀ آزادشده از عصب، بهجز پیمیانجی، که به تغییر فعالیتهای عصبی منجر میشود
-
ترازه آس
لغتنامه دهخدا
ترازه آس . [ تْرا / ت ِ زِ ] (اِخ ) یکی از سناتورهای روم که علیه نرون برخاست و محکوم بمرگ شد و در سال 66 م . اعدام گردید.
-
ballast suction pipe
لولۀ مَکِش ترازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] لولهای برای پروخالی کردن آب از مخازن ترازۀ شناور
-
عرق گیری
لغتنامه دهخدا
عرق گیری . [ ع َ رَ ] (حامص مرکب ) کار عرق گیر. رجوع به عرق گیر شود. || (اِ مرکب ) محل و جای گرفتن عرق . جایی که عرق میگیرند. رجوع به عرق و عرق گیر شود.
-
عیب گیری
لغتنامه دهخدا
عیب گیری . [ ع َ / ع ِ ] (حامص مرکب ) عمل عیب گیر. عیب گیر بودن . عیب گرفتن . عیب شماری . عیب دیگران را نمایان کردن . رجوع به عیب گرفتن شود.
-
کام گیری
لغتنامه دهخدا
کام گیری . (حامص مرکب ) تمتع. نایل آمدن . به مراد رسیدن . رجوع به کام گرفتن شود.
-
کناره گیری
لغتنامه دهخدا
کناره گیری . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عزلت . اعتزال . گوشه گیری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کله گیری
لغتنامه دهخدا
کله گیری . [ ک ُ ل َه ْ ] (حامص مرکب ) ابنه . (آنندراج ). عمل کله گیر : قصد پدران نشانه ٔ ناپاکی است این تاج ستانی ز کله گیری هاست . اشرف (از آنندراج ).و رجوع به کله گیر شود.
-
گشن گیری
لغتنامه دهخدا
گشن گیری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح گیاه شناسی ) عبارت است از آمیختن گامت نر با گامت ماده . در این عمل چند مرحله میتوان در نظر گرفت . اول گرده افشانی ، انتقال دانه ٔ گرده به اشکال مختلف صورت میگیرد. اگر گل ، نر ماده باشد و پرچم و مادگی آن در یکجا...